از آمیا تا بلندی های جولان، انتخاب استراتژیک رژیم ولایت فقیه
عملیات تروریستی آمیا در
1984، نمادی از انتخاب استراتژیک رژیم یعنی استفاده از تروریسم بمنظور مقابله با صلح
در خاورمیانه و تلاش برای کسب هژمونی در منطقه بود. در نتیجه، سیاست رفسنجانی برای
بهبود رابطه با آمریکا و لغو تحریم ها شکست خورد. امروز، رژیم در ادامه همان مسیر،
با استفاده از سپاه قدس و دهها گروه تروریستی، خاورمیانه را گروگان گرفته و از جهان
باج خواهی میکند. در عین حال، دولت روحانی با اعتدال نمائی، خواهان دوستی و سازش استراتژیک
آمریکا با رژیم است
----------------------------------------------------------------
چند روز پیش در 19 ژانویه، آلبرتو
نیسمان دادستان آرژانتینی و مسئول پیگیری پرونده عملیات تروریستی آمیا، در محل اقامت
خود به قتل رسید. نیسمان قرار بود فردای آنروز، در جلسه کنگره آرژانتین شهادت بدهد
که کریستینا کرشنر، رئیسجمهور این کشور سعی داشته به ازای یک معامله نفتی پر فایده
با ایران، نقش رهبران جمهوری اسلامی در این بمب گذاری را لاپوشانی کند.
بیست و یکسال پیش در جولای
1984، یک کامیون انفجاری در مقابل مرکز همیاری یهودیان آرژانتین (آمیا) در بوئنوس آیرس
منفجر شد و 85 نفر که بیشتر آنان زنان و کودکان بهودی بودند کشته و صدها نفر رخمی شدند.
دادستان آرژانتین، رهبران رژیم ایران و حزب الله لبنان را به طراحی و اجرای این عملیات
متهم کرده بود. انفجار آمیا، یک نقطه عطف در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و نشانی از
یک انتخاب استراتژیک و تعیین کننده در یک بزنگاه تاریخی بسیار مهم بود.
21 سال پس از انفجار آمیا، گروهی
از فرماندهان حزب الله لبنان بهمراه فرماندهان سپاه پاسداران، درحالیکه در بلندی های
جولان و نزدیکی مرز اسرائیل مشغول بازدید و طراحی عملیات نظامی بودند در اثر اصابت
چند موشک اسرائیلی کشته و مجروح شدند. حضور سپاه پاسداران و حزب الله در سوریه، شرکت در قتل عام مردم این کشور، دامن زدن به تنش
و جنگ با اسرائیل و تاخت و تاز سپاه قدس در سراسر خاورمیانه، در حقیقت ادامه ناگزیر
همان مسیر و همان انتخاب استراتژیک بیست و یکسال پیش رژیم ایران است. انتخابی که با
انفجار آمیا به روشن ترین شکل بیان شده بود.
برای درک درست اوضاع کنونی،
روند تحولات و آشنائی با نظام ولایت فقیه، باید آن مقطع تاریخی و انتخاب استراتزیک
رژیم در آنزمان را یک بار دیگر مرور کرد. بدلیل همان انتخاب استراتژیک، رئیس جمهور
نظام در آنزمان یعنی هاشمی رفسنجانی که ردای اعتدال بر تن کرده بود، در تلاش خود برای
بهبود رابطه با آمریکا، لغو تحریم ها و حل مشکلات سیاست خارجی رژیم، شکست خورد. امروز
نیز، روحانی و ظریف، بدلیل آنکه رژیم همان
سیاست ها را ادامه میدهد و حتی آنرا به بلوغ رسانده است، در رویای خود برای بهبود رابطه
با آمریکا، رفع تحریم ها و تحقق مدل چینی، یعنی اتحاد عمل و سازش با آمریکا، شکست خواهند
خورد.
انتخاب استراتژیک
پس از پایان جنگ هشت ساله با
عراق و مرگ خمینی، هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور جدید نظام که با شعار اعتدال و تعدیل
اقتصادی به صحنه آمده بود، برای نجات اقتصاد ورشکسته رژیم و خروج از انزوای بین المللی،
به تنش زدائی با غرب و بهبود رابطه با آمریکا روی آورد. علی خامنه ای رهبر جدید نظام
هنوز جای پای خود در قدرت را محکم نکرده بود و سپاه پاسداران نیز که بار شکست در جنگ
را به دوش میکشید هنوز به فعالیت های اقتصادی روی نیاورده و به مافیای اصلی قدرت و
ثروت در ساختار رژیم تبدیل نشده بود. از اینرو، رفسنجانی دست بازتری برای پیشبرد سیاست
های خود بویژه در صحنه خارجی داشت. یکی از اقدامات رفسنجانی، پیشنهاد چند پروژه نفت
و گاز در منطقه پارس جنوبی به شرکت نفتی آمریکائی کونوکو بود تا کمپانی های نفتی آمریکائی
را به لابی در جهت رفع تحریم ها و بهبود رابطه با رژیم تشویق کند. خود رفسنجانی و دستیاران
وی نیز در مصاحبه ها و اظهارات متعدد، تمایل خود به بهبود رابطه با آمریکا را بیان
داشتند. اما اقدامات رفسنجانی بی نتیجه ماند. وی در گفتگوی مهمی که دو سال پیش در فروردین
1391 با فصلنامه مطالعات بین المللی داشت به اهدافی که در آنرمان بدنبال آن بود ولی
موفق به اجرای آنها نشد اشاره کرد و گفت:
"میخواستم با مصر رابطه برقرار
کنیم که نتوانستیم. میخواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم، مذاکره را شروع کنم
که نتوانستم. نتوانستم غیر از این است که نخواستم." "مثلاً کاری که میخواستیم
با ترکمنستان انجام بدهیم که نگذاشتند و خیلی حیف شد. بنا بود گاز ترکمنستان از طریق
ایران به دنیا صادر شود. آقای نیازوف اصرار داشت و به اینجا آمد و اصرار کرد ساخت خط
لوله را افتتاح کنیم و حتی در جوش دادن لولهها هم شخصاً شرکت کرد و آن زمان تصاویرش
هم پخش شد.... مواردی از این قبیل داریم که نشد. ولی میخواستیم که بشود."
یکی از دلائل شکست رفسنجانی،
سنگ اندازی های ولی فقیه یعنی علی خامنه ای بود. بویژه در مورد رابطه با آمریکا شخص
خامنه ای دخالت کرد و مانع اقدامات دولت شد. فوأد صادقی یکی از نویسندگان سایت تابناک
وابسته به محسن رضائی در مقاله ای بتاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۸۶ تحت عنوان "حاشیه و متن
سه دهه دیپلماسی جمهوری اسلامی" نوشت:
"آغاز دوران سازندگی كه همراه با فروپاشی بلوك شرق
و شكست سنگین عراق در حمله به كویت بود، موجب شد عملا دو چالش جدی روابط بین الملل
جمهوری اسلامی حذف و ایالات متحده آمریكا كه در این زمان در چهارچوب تئوری نظم نوین
جهان، مدعی اداره تك قطبی جهان بود، به موضوع نخست سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل
شود. تمایل دولت وقت به حل معضل رابطه با آمریكا كه آشكارا توسط مهاجرانی، معاون حقوقی
وقت رئیس جمهور، بیان شد، با واكنش آیت الله خامنه ای روبه رو شد و موضوع مذاكره با
آمریكا به خط قرمز سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شد."
اما، گذشته از سنگ اندازی های خامنه ای، دلیل اصلی شکست رفسنجانی
را باید در جای دیگری جستجو کرد و اینجاست که بازنگری عملیات تروریستی آمیا از اهمیت
و جایگاه ویژه ای برخوردار میشود.
بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر
شوروی، سازمانها و احزاب چپ در خاورمیانه تضعیف شدند و یک خلاء ایدئولوژیک در کشورهای
منطقه پدید آمد. خامنه ای و سران رژیم ولایت فقیه که از همان روزهای نخست انقلاب در
رویای خلافت و هژمونی بر دنیای اسلام بودند، شرائط را برای نفوذ در کشورهای خاورمیانه
فراهم دیدند. موتور محرکه و بهانه اصلی رژیم برای حضور نظامی و نفوذ در این کشورها،
مبارزه با آمریکا و اسرائیل و حمایت از مردم فلسطین بود.
اما در پائیز 1991، به ابتکار
آمریکا، کنفرانس مادرید برای صلح بین اسرائیل و فلسطین آغاز بکار کرد و هیئت نمایندگی
سازمان آزادیبخش فلسطین در آن شرکت نمود. رژیم ایران لاجرم در مقابل دو گزینه قرار
داشت، یا از کنفرانس حمایت میکرد و با روند صلح و آرامش در منطقه همراه میشد و آنطور
که رفسنجانی ادعا داشت، بهبود رابطه با آمریکا و لغو تحریم ها نیز حاصل میشد. اما رژیم
که صلح با اسرائیل را بمثابه پایان سوء استفاده از مسئله فلسطین بمنظور نفوذ و کسب
هژمونی در منطقه میدید، گزینه دوم را برگزید و دست به یک انتخاب استراتژیک زد که رفسنجانی
نیز در آن شریک و سهیم بود.
خامنه ای پس از تشکیل کنفرانس
مادرد در 17 اکتبر 91 بیانیه بسیار شدید اللحنی علیه صلح با اسرائیل صادر کرد و نمایندگان
سازمان آزادیبخش را خائن خواند و در پیام خود از مبارزین مسلمان خواست تا با اقدامات
خود باعث شوند که "صهیونیستها در هیچ جای جهان احساس امنیت نکنند."
چند ماه پس از پیام خامنه ای
در 17 مارس 1992، یک کامیون انفجاری در مقابل سفارت اسرائیل در بوئنوس آیرس منفجر شد
که بر اثر آن، 30 نفر کشته و صدها تن زخمی شدند. دو سال بعد، در 18 جولای 1994، یک
کامیون انفجاری دیگر مرکز همیاری یهودیان (آمیا) را با خاک یکسان کرد. فردای آنروز،
یک هواپیمای کوچک مسافری پاناما که 20 سرنشین داشت توسط یک بمب منفجر شد و 12 تن از
مسافران یهودی آن کشته شدند. هفته بعد، در 26 جولای، دو انفجار تروریستی علیه سفارت
اسرائیل و مرکز یهودیان در لندن انجام گرفت که دهها نفر زخمی داشت.
بدین ترتیب، موج عملیات تروریستی
علیه اسرائیل و یهودیان در سراسر جهان گسترش یافت. به موازات آن، حزب الله لبنان، جهاد
اسلامی و حماس، با حمایت و هدایت رژیم، با انجام دهها عملیات تروریستی در سراسر خاورمیانه
و بویژه در داخل خاک اسرائیل و به قتل رساندن دهها شهروند عادی اسرائیل، با ایجاد فضای
جنگی، روند صلح بین اسرائیل و فلسطین را متوقف کردند.
عملیات تروریستی رژیم که دیوانه
وار ادامه داشت، به سراغ رهبران اپوزیسیون در خارج رفت و نزدیک به صد تن از شخصیت های
سیاسی منجمله عبدالرحمن قاسملو، کاظم رجوی، شاپور بختیار، عبدالرحمان برومند و
.... را هدف قرار داد. این جنون تروریستی با انفجار مرکز تفنگداران آمریکائی در خبار
در عربستان در تابستان 1996 به نفطه اوج خود رسید.
همانطور که میتوان انتظار داشت،
بدلیل تروریسم افسار گسیخته رژیم و تلاش برای صدور بنیادگرائی به خاورمیانه، رویاهای
خوش خیالانه رفسنجانی برای بهبود رابطه با آمریکا و رفع تحریم ها، به کابوس تبدیل شد
و در تابستان 1996 کنگره آمریکا قانون تحریم های جدید معروف به ایلسا را تصویب کرد.
در آوریل 1997، دادگاهی در برلین که جنایت تروریستی میکونوس و قتل رهبران کرد ایرانی
را بررسی میکرد، با صدور حکمی، رهبران رژیم ایران را طراح و مجری این جنایت معرفی کرد
و در نتیجه، سفرای کشورهای اروپائی از تهران به کشورهای خود بازگشتند و روابط با اروپا
نیز به بدترین سطح خود رسید.
بدین ترتیب، انتخاب استراتژیک
رژیم در پائیز 1991 یعنی تشکیل محور مقاومت علیه صلح در خاورمیانه و استفاده از تروریسم
افسار گسیخته بمنظور کسب هژمونی در خاورمیانه نشان داد که در نظام ولایت فقیه، تعدیل
سیاست خارجی، بهبود رابطه با آمریکا و اجرای مدل چینی، رویائی کودکانه و خوش خیالانه
است.
انتخاب استراتژیک رژیم در آنزمان
که شخص رفسنجانی نیز در اجرای آن بویژه عمیلیات تروریستی نقش درجه اول داشت، بنوبه
خود باعث تقویت سپاه پاسداران و تحکیم جایگاه ولی فقیه در ساختار داخلی نظام شد که
در مراحل بعد به تضعیف خود رفسنجانی و مافیای وی منجر شد.
وضعیت امروز، رویای روحانی و
ظریف
دو دهه از آن انتخاب راهبردی
رژیم گذشت. پس از هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد و ادامه سیاست های بدون دنده و ترمز
ولی فقیه در زمینه هسته ای و دخالت های منطقه ای، جمهوری اسلامی تحت سخت ترین تحریم
های بین المللی و انزوای دیپلماتیک قرار گرفت و با ورشکستگی اقتصادی و بحران های سیاسی
و اجتماعی روبرو شد. ولی فقیه و سپاه پاسداران بمنظور کاهش بحران های مرگباری که بقای
رژیم را تهدید میکرد، با ریاست جمهوری حسن روحانی و نرمش قهرمانانه یعنی عقب نشینی
تاکتیکی در مذاکرات هسته ای موافقت کردند.
حسن روحانی درست مانند سلف خود
یعنی رفسنجانی، با شعار تعدیل سیاست خارجی به میدان آمده است و در کنار جواد ظریف،
با دیپلماسی لبخند، تلاش میکند تا چهره ای معتدل از نظام را به افکار عمومی جهانیان
معرفی کند. روحانی و ظریف در دو سفر خود به آمریکا و در سخنرانی ها و مصاحبه های گوناگون،
از آمریکا میخواهند تا با قبول موقعیت برتر رژیم در خاورمیانه، به سازش و دوستی با
رژیم روی آورد و برای بازگرداندن آرامش به منطقه و مبارزه با داعش، با رژیم متحد شود
و بین دو کشور، نوعی همکاری و نزدیکی استراتژیک ایجاد شود. (استراتژی برد-برد یا همان
مدل چینی)
امروز نیز مثل بیست سال پیش،
روحانی با تقلید از رفسنجانی، ضمن ارائه قراردادهای نفتی جذاب به کمپانی های غربی و
با یادآوری این نکته که ایران در مسیر انتقال نفت و گاز از آسیای مرکزی به اروپاست،
تلاش میکند تا کمپانی های نفتی را به لابی
و فشار به دولت های آمریکا و اروپائی بمنظور اتخاذ مواضع دوستانه تری در مقابل رژیم
ترغیب کنند.
رویای روحانی برای سازش آمریکا
با نظام ولایت فقیه را حسین موسویان، سفیر سابق رژیم در آلمان و از نزدیکان روحانی
که هم اکنون در آمریکا به لابی برای رژیم مشغول است، در مقاله ایکه اخیرا چاپ کرده
به روشنی توضیح داده است. موسویان در مقاله خود مدعی است که جمهوری اسلامی قوی ترین
و با ثبات ترین کشور خاورمیانه است و بهترین گزینه برای انتقال منابع انرژی از آسیای
مرکزی به اروپاست. موسویان میگوید که تعادل قوای جدید در خاورمیانه و هژمونی رژیم که
نفوذ خود را از لبنان تا یمن گسترش داده است، آمریکا و غرب را به انعطاف در مذاکزات
هسته ای مجبور میکند و آمریکا بایستی برای ایجاد صلح و آرامش در سوریه و عراق و در
سراسر منطقه، از در دوستی و اتحاد استراتژیک با رژیم درآید.
منظور موسویان ازموقعیت برتر
رژیم در منطقه، همان حضور نظامی سپاه قدس و دهها گروه شبه نظامی وابسته به آن از لبنان
و فلسطین تا سوریه، عراق و یمن است. این موقعیت، ادامه و بلوغ همان مسیری است که رژیم
در 1991 با تشکیل محور مقاومت و استفاده از تروریسم بمنظور مقابله با صلح در خاورمیانه
انتخاب کرده بود. به بیان ساده، رژیم تلاش میکند تا غرب را به پذیرش هژمونی رژیم در
خاورمیانه و در نتیجه، باج دهی در مذاکرات هسته ای مجبور کند.
مواضع روحانی و ظریف، اگرچه
در زرورق اعتدال پیچیده شده اند اما تازگی ندارند و نظام ولایت فقیه همواره تلاش کرده
است تا با استفاده از حضور نظامی و تروریستی خود در منطقه، از جهان باجگیری کند. علی
اکبر ولایتی وزیر خارجه سابق رژیم و مشاور سیاست خارجی رژیم در گفتگوی مهمی که در
24 اسفند 1384 یعنی نزدیک به دهسال پیش با ویژه نامه شرق داشت دقیقا اظهارات امروزی
تیم روحانی را به روشنی بیان کرده بود:
"به نظر من بهترين بستر مناسبات
خارجى (حیات خلوت) ايران در خاورميانه قرار دارد. اگر چشم انداز بيست ساله را معيار
قرار دهيم تنها بسترى كه مى تواند منافع استراتژيك ايران را تامين كند منطقه خاورميانه
است. ما در اين چشم انداز پيش بينى كرده ايم كه طى چند سال به قدرت اول منطقه تبديل
شويم. تبديل شدن به چنين قدرتى تنها با شاخص هاى كمى و درآمد سرانه قابل حصول نيست
بلكه بايد قدرت تاثير گذارى و شاخص هاى كيفى خود را در خاورميانه بازيابى كنيم. اگر
جهان احساس كند در مناطق حساس خاورميانه (عراق، فلسطين و...) بدون حضور ايران نمى توان
به صلح و امنيت رسيد آنچه رخ خواهد داد شكل گيرى يك جريان «سود دو جانبه» است. جهان
بايد احساس كند در صورت تعامل با ايران سريع تر به صلح خواهد رسيد و ايران نيز احساس
كند در صورت تعامل با جهان توسعه يافته تر خواهد شد. اين كار هزينه بحران سازى براى
ايران را سنگين مى كند و در برابر آمريكا كه قصد آ شوب در خاورميانه دارد مى ايستد."
ولایتی در ادامه گفتگوی دهسال
پیش خود، به روشنی اظهار کرد که رژیم باید از قدرت منطقه ای خود برای وادار کردن غرب
به انعطاف در پرونده هسته ای استفاده کند. یعنی همین استدلالی که امروز، روحانی، ظریف
و موسویان میکنند. ولایتی گفت:
"كاربرد اين استراتژى در حل مسائل
هسته اى نمونه اى از آ زمون آن در سياست خارجى جمهورى اسلامى است: سياست خارجى ايران
هم اكنون درگير چالش هايى است كه در راس آنها مسئله هسته اى قرار دارد. براى عبور از
اين مسئله ضرورى است كه ما از زمينى كه حريف و رقيب براى ايران گسترده است و قواعدى
كه او براى بازى قرارداده خارج شويم و مسائل سياست خارجى ايران را به حوزه هايى تسرى
دهيم كه در آن خودمان قواعد بازى را تعيين مى كنيم. با اين كار تمركز موجود بر سر مسئله
هسته اى را از بين مى بريم."
از رویا تا واقعیت
آیا تیم روحانی و رهبران رژیم
میتوانند آمریکا را مجبور به قبول هژمونی رژیم در منطقه و سازش استراتژیک با آن کنند؟
آیا میتوان با اهرم سپاه قدس از غرب باجگیری کرد و با استفاده از دهها گروه تروریستی
بنیادگرا، مثل حزب الله در لبنان، جهاد اسلامی در فلسطین، سازمان بدر در عراق، و با
قتل عام مردم سوریه، شریک استراتژیک غرب برای ایجاد صلح و ثبات در منطقه شد؟ آیا این
رویای روحانی و ظریف، مثل رویای رفسنجانی در بیست سال پیش، خوش خیالی کودکانه نیست؟
در پاسخ به روحانی و باند رفسنجانی
باید تأکید کرد که علیرغم قدرت نمائی های قاسم سلیمانی و تاخت و سپاه قدس، رژیم ایران
با ثبات و قدرتمند نیست. خطر شورش و قیام مردمی و انفجار نارضایتی ها، بیش از پیش رژیم
را تهدید میکند. اقتصاد کشور ورشکسته است و تحریم های بین المللی با قدرت ادامه دارند.
در منطقه، اسرائیل، مصر، اردن، عربستان، کشورهای خلیج و ... به دشمنان قسم خورده رژیم
تبدیل شده اند. اکثریت جمعیت سنی کشورهای عرب، با دید نفرت به رژیم ایران و قاتل صدها
هزار نفر از مردم سوریه می نگرند.
در آمریکا، در هیچ مقطعی، کنگره
آمریکا تا این میزان خواهان برخورد جدی و سخت با رژیم نبوده است و گلوی رژیم (تحریم
های کمرشکن) را در چنگال خود گرفته است و اوباما، علیرغم مماشات حداکثری و پرهیز از
تقابل با سیاست های منطقه ای رژیم، هرگز قادر به سازش و اتحاد با رژیم ولایت فقیه
(مدل چینی) نخواهد بود.
رژیم ایران با حضور نظامی گسترده
در منطقه، هزینه های سرسام آوری را متحمل میشود و با کش دادن مذاکرات هسته ای، تحریم
های کمرشکن را به اقتصاد رو به مرگ خود تحمیل میکند و بحران های اجتماعی و سیاسی در
کشور را به حد انفجار میرساند و از اینرو، زمان به زیان رژیم است و روز به روز، ضعیف
تر و بی ثبات تر خواهد شد.
تجربه شکست خورده دو دهه پیش
رفسنجانی، یعنی پوشاندن ردای اعتدال بر سیاست های تروریستی و بنیادگرایانه رژیم ولایت
فقیه دلیل روشنی است که نمی توان امروز، بطور همزمان، با نمایش اعتدال و استفاده از
دیپلماسی لبخند، جهان را متقاعد کرد که جمهوری اسلامی لنگرگاه ثبات و صلح در منطقه
و شایسته دوستی و سازش استراتژیک با آمریکا و غرب است و در عین حال، با استفاده از
قاسم سلیمانی، حزب الله لبنان و دهها گروه تروریستی دیگر، خاورمیانه را به گروگان گرفت
و از جهان باج خواهی کرد. رویای خلافت بر جهان اسلام با استفاده از سپاه قدس، با منافع
استراتژیک مردم منطقه، آمریکا و غرب در تضاد قرار دارد از اینرو، برای سازش با آمریکا
و پیاده کردن مدل چینی، باید ماهیت سیاست خارجی رژیم در منطقه را بطور بنیادین تغییر
داد اما رژیم ولایت فقیه بدون سرکوب و اختناق در داخل کشور و بدون تروریسم و صدور بینادگرائی
در منطقه، امکان ادامه بقا نخواهد داشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر