۱۳۹۳ بهمن ۳, جمعه

از گرگ جز دريدن نشايد ـ مهري سعادت

از گرگ جز دريدن نشايد ـ مهري سعادت

پنج شنبه, 02 بهمن 1393 07:58
ايران افشاگر

در يكي از روزهاي سال 60 در زندان تبريز، با زنداني جديد الورودي مواجه شديم كه پس از چندي متوجه شدم عروس آخوند ملاحسني است كه خود ملاحسني محل اختفاء وي و همسرش رشيد (پسر ملاحسني) را لو داده بود. آن موقع برايم كه 16سال بيشتر نداشتم و ساير هم زنجيرانم، اين معادله در ذهنمان بسيار سنگيني ميكرد كه چگونه ممكن است عواطف پدري نسبت به يك فرزند به اين درجه از دنائت و شناعت نزول كرده باشد؟ بعد هم بسرعت پسر او بنام رشيد در تبريز اعدام شد و نحوة بيان همين موضوع توسط ملاحسني رذل را همگان به ياد دارند.
البته همانطور كه ميدانيد اين پديده به سرعت تبديل به يك پديدة شنيع و ملاك سرسپاري هرچه بيشتر به ولي فقيه در دستگاه آخوندي شد. كه نمونه هاي ديگر آن در دهة 60 توسط كارگزاران رژيم پليد تكرار شد و هنوز به خاطر داريم. يك مورد آن فرزندان مجاهد آخوند جنايتكار محمدي گيلاني است كه حكم اعدام فرزندش را داد و يا دستور حمله به پايگاهي كه فرزند ديگرش در آن حضور داشت.
نمونه ديگر آخوند جنتي جنايتكار، كه نذر كرده بود براي دستگيري و يا شهادت فرزند مجاهدش به دست دژخيمان خميني روزة شكر بگيرد.
سيستم زندان و قضايي رژيم خونخوار، به كارگزاران خودش كه ماهيت رسوا و مشخصي داشتند، بسنده نكرد و تبليغ زيادي در بين خانواده هاي مجاهد ميكرد تا آنها (پدر و مادر)، خودشان دست فرزندان مجاهدشان را گرفته و به جلادخانه و قصابخانة رژيم يعني زندان تحويل دهند و موجبات سبك شدن پروندة فرزندشان شوند!!
ملاحظه ميكنيد كه سوء استفادة رذيلانه از بحث عاطفه و خانواده پديدة جديدي نيست. رژيم البته پا را فراتر گذاشته و اموال و مايملك همين فرزندان مجاهد چه زنده و چه شهيد، را يكسره به جيب گشاد و سيري ناپذير خليفة ارتجاع ميريزد كه بر ثروت 95 ميليارد دلاري خودش بيفزايد. نمونة مصادرة اموال خواهر مجاهدم كلثوم صراحتي, شهيد سومين حمله موشكي به ليبرتي و سرقت اموال برادر مجاهد نعمت اوليايي و واريز آن به چاه ويل «ستاد اجرايي فرمان مبارك حضرت امام»
 مراجعه شود به اطلاعيه كميسيون قضايي شوراي ملي مقاومت ايران 16 آبان 1393 (7 نوامبر2014)

بعد از گذشت 28سال از وقايع سال60، در بهمن 88 يك بار ديگر شاهد سوءاستفادة رذيلانة رژيم از حربة خانواده بودم. تازه از مراسم بزرگداشت عاشوراي مجاهدين (حماسة 19 بهمن 60) برگشته بودم و هنوز صف پر شكوة خانواده هاي شهداي 19بهمن در حال اداي احترام و گل گذاري در ذهنم رژه ميرفت كه متوجه حضور لات و لمپن هايي در پوش خانواده (بخوانيد خانوادة وزارتي و فاميل الدنگ) به جلوي درب شير اشرف شدم كه با بلندگو و صداي گوشخراش آمده بودند كه باصطلاح فرزندانشان را ببينند. همانطور كه ميدانيد اين آزار و اذيت نزديك به دو سال با بيش از 320 بلندگو، بصورت 24ساعته ادامه داشت. ولي جملات سرشار از عواطف خانوادگي! را ملاحظه كنيد:
«ما آمده ايم كه شما را با دستان خودمان خفه كنيم. زبان شما را از حلقومتان بيرون ميكشيم. اشرف را به خاك و خون ميكشيم، خودم با دست هاي خودم چوبة دار را در همين درب شير بنا ميكنم...» اين موجودات پليد كه برچسب ناچسب خانواده بر خود نهاده بودند حداقل بايستي از سر رياكاري و نيرنگ هم شده گردي از عاطفه و... در وجود نكبت شان مشاهده مي شد, ولي از آنجا كه از گرگ جز درندگي نشايد, از اين وحوش هم جز تهديد و آزار جسمي و رواني و از جمله سنگباران مجاهدين و مجروح و مصدوم ساختن آنها طي دو سالي كه گذشت چيز ديگري نديديم. چون از كوزه همان برون تراود كه در اوست. آري وقتي كه عواطف خانوادگي در كوزة انجمن نجاست و وزارت بدنام اطلاعات ريخته شده و در بيت ولايت غني سازي ميشود، لاجرم ترواش آن عادي نيست بلكه به صورت فوران پليدي و نفرت از نوع آخوندي، خود را نشان ميدهد. ديدن اين صحنه ها البته جاي هيچ ترديدي براي هيچ ناظر بي طرف و بي غرضي باقي نمي گذارد كه رژيم آخوندي در نهايت سوء نيت و در ادامه شقاوت و جنايت هايش عليه مجاهدين, حتي به اين حربه ها هم به رغم عدم كارآيي آنها متوسل مي شود كه البته كه به گوياترين وجه نشاندهنده ماهيت پليد و ضدبشري آخوندي است.

سؤال اساسي اين است كه خانواده واقعي مجاهدين كيست؟
خانوادة واقعي مجاهدين، بيشمار خانوادة خلق قهرمان ايران است كه با نثار عزيزان خود بهاي شرف و ايستادگي براي آزادي يك خلق  اسير را مي پردازند تا آن را محقق كنند.
خانواده مجاهدين زندانيان سرفرازي هستند كه تنها به جرم ديدار فرزندشان در اشرف مانند شهداي والا مقامي چون علي صارمي و محمدعلي آقايي بر بالاي دار رفتند و بر تيرك اعدام بوسه زدند ولي تسليم خواسته دژخيمان نشدند يا مانند شهيد محسن دكمه چي؛ در زير شكنجه و بستر بيماري ناشي از آن جان دادند و يا هم اكنون در سياه چالهاي رژيم جلادان هر روز و هر ساعت از سلولي به سلولي و از زنداني به زنداني جا به جا مي شوند و شبها و روزها را با انواع مصائب و درد و رنج انواع بيماريها در پايداري مافوق طاقت سپري مي كنند.
آري خانوادة ما خانواده برهاني است كه 6 پسر برومندش يعني تمام پسران دلبند خودش را فديه رهايي مردم ايران كرد و جنايتكاران آخوندي به اين هم بسنده نكرده و اين روحاني فقيد و آزاده را خلع لباس كرده و بارها به خانه اش هجوم آورده و آن را به آتش كشيده و اموالش را به يغما بردند.
خانوادة واقعي مجاهدين خانوادة 120 هزار شهيد سرفراز است.
خانواده مجاهدين همان خانوادة بزرگ مقاومت و اشرف نشان هايي است كه در 4 قارة جهان در 4 فصل سال و 24ساعت شبانه روز، با نثار شمع وجودشان شعلة مقاومت را روشن نگهداشته و غرور ايران و ايراني را نمايندگي مي كنند و روزانه صدبار به رژيم آخوندي نه ميگويند.
خواهر من زن ايراني است كه به جرم زن بودن به صورتش اسيد پاشيده ميشود،
برادر من جواني است كه كليه اش را مي فروشد تا زندگي عزيزانش را تأمين كند,
مادرم، زن ايراني است كه از زباله هاي مردم، امرار معاش ميكند و روي پاي خود ميايستد,
پدرم، كارتن خواب حاشيه شهر است كه در حسرت فراهم كردن سرپناهي براي خانواده اش مي سوزد,
فرزندانم همان كودكان خياباني هستند كه در سرما و گرما در كوچه و خيابان براي لقمه ناني پرسه مي زنند و محروم از دست نوازشگر مادرانه و پدرانه, همان كيميايي كه در رژيم آخوندي پيدا نمي شود, كه بر سر و رويشان كشيده شود,
و عشق و عاطفه ام نثار اين خانوادة بزرگ است. كما اينكه عزم جزمم, خروش و خشم مهار ناپذيرم براي رهايي و سربلندي همين خانواده بزرگ است كه همة سختي هاي مبارزه را به جان مي خرم. چرا؟
چون ضربان قلبم با غم و شادي خلقم مي تپد. بيچاره پس مانده هاي خميني كه هماوردي چون مجاهدين در پيش رو دارند و حقيرانه دم مي جنبانند و پوزه بر خاك مي مالند تا شايد بتوانند ما را به توبه و ندامت وا دارند. ولي هيهات كه نسل خجستة مسعود, تا جدا كردن بند از بند اين رژيم پابه گور, آرام و قرار ندارند.
نكته پاياني, اما دست و پا زدنهاي خليفه ارتجاع است كه از سر  اجبار و فلاكت و درماندگي باز هم سراغ حربة زنگ زده و سوءاستفاده از خانواده رفته و بيهوده آب در هاون مي كوبد كه هم زدن اين لجن فقط سيماي متعفن خودشان را مزين ميكند.

مهري سعادت
رزمگاه ليبرتي ـ ديماه93

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر