به دنبال ضربات غافلگیرکننده دو روز گذشته اسرائیل که منجر به قتل ۶ تن از اعضای حزب الله 

و یک ژنرال عضو سپاه پاسداران ایران شد که به طور پنهانی و به دلایل ناشناخته‌ای در قنیطره سوریه حضور داشتند، فریاد هلهله و خوشحالی بسیاری‌ها سر به آسمان کشد. چنین وجد و سروری بازتاب خشم، غضب و بغضی است که به صراحت بر سر زبان‌ها و نیز در شبکه‌های اجتماعی و حتی از سوی برخی هواداران گروه‌های اسلامگرا منعکس شد.




چنین تحول بزرگی را زشتی عملکرد حزب الله در هدف قرار دادن دشمنانش در لبنان و آغشته شدن دستش به خون هزاران سوری رقم زده است. تحولی که در مدتی کوتاه‌تر از یک دهه هواداری از حزب الله را به نفرت از این حزب تبدیل کرد.
کسانی که امروز از این حزب اظهار نفرت می‌کنند همان‌هایی هستند که پیش‌تر از این حزب در لبنان حمایت کرده طرح سیاسی و نظامی‌اش را پذیرفته بودند.
تنفر از حزب الله با اشغال بیروت غربی توسط شبه نظامیان این حزب طی «رویدادهای ماه مه» یعنی سه سال پس از ترور رفیق الحریری، رهبر سنی‌ها آغاز شد.
بدین سان حزب الله و در کنارش ایران از بلندای جایگاه احترامی که به نام اسلام، فلسطین و لبنان به دست آورده بودند سقوط کردند. سقوط بزرگ‌تر زمانی به وقوع پیوست که این حزب به سوی جبهه بندی فرقه گرایانه آشکار در سوریه از طریق مشارکت اعضای حزب در جنگ کثیف این کشور گام برداشت، جنگی که تا کنون جان بیش از ربع میلیون انسان را در یکی از جنایت‌های تاریخ منطقه گرفته است. همچنان باید منتظر دخالت‌های هر چه بیشتر ایران در سوریه باشیم.
شکی نیست در صورتی که بار دیگر جنگی میان اسرائیل و حزب الله و یا حتی با ایران صورت گیرد، بسیاری از عرب‌ها برای شکست حزب الله و ژنرال‌های ایرانی همپیمانش دعا خواهند کرد. این احساس شگفت آور نشانگر تحول همپیمانی‌ها و تغییر مواضع سیاسی در منطقه هر چند بطور موقت است. نفرتی که بسیاری از عرب‌ها نسبت به حزب الله و رژیم ایران در دل دارند ضرورتا به مفهوم عشق ناگهانی به اسرائیل نیست، زیرا این رشته سر دراز دارد. چه بسا در صورت برقراری صلح میان فلسطینی‌ها و اسرائیل، توده‌های عرب از این مساله بیش از پیش استقبال کنند. در این صورت اگر یک کشمکش منطقه‌ای به طور مثال میان یک کشور عربی و ایران روی دهد و اسرائیل به طور صریح و آشکار در جبهه عربی جای گیرد، توده‌های عرب بر اساس مقوله «دشمن دشمن من دوست من است» این ائتلاف موقت را خواهند پذیرفت.
اما باز هم تکرار می‌کنم که چنین حادثه‌ای هرگز به معنای پذیرش اسرائیل از سوی توده‌های عرب نخواهد بود مگر اینکه اسرائیل به صلح با فلسطینی‌ها دست یابد.
ما در برهه‌ای انتقالی به سر می‌بریم که طی آن شاهد تغییر نقشه ائتلاف‌های پس از سال ۱۹۴۸ (تقسیم فلسطین و تشکیل اسرائیل) هستیم که می‌رود تا جهتگیری محورهای کشمکش و دشمنی‌ها را متحول سازد و چه بسا ایران و حزب الله را در جبهه دولت یهودی جای دهد به شرطی که تهران به توافق هسته‌ای با غرب دست یافته، رضایت اسرائیل را کسب کند به ویژه اینکه تل آبیب (تل آویو) به شدت در برابر عقب نشینی‌های آمیرکا در قابل ایرانیان مقاومت می‌کند.
از سوی دیگر در صورتی که آمریکا بر سر رسیدن به توافق با ایران علیرغم نارضایتی اسرائیل اصرار ورزد، این مساله چه بسا اسرائیلی‌ها را به سوی کشورهای خلیج سوق دهد تا بتوانند یک توازن ضروری منطقه‌ای برقرار کنند. اسرائیل هم اکنون از راه دور وارد ائتلافی شده است که با فشار علنی بر دولت باراک اوباما نسبت به سهل انگاری در گفت‌و‌گو با تهران هشدار می‌دهد. اما این ائتلاف خلیجی اسرائیلی نیست که بتوان بر روی آن حساب کرد زیرا اختلاف‌های اسرائیل با عرب‌های خلیج در قبال فلسطین و سوریه هم بسیار است و هم محوری بطوری که نمی‌توان به سادگی از آن چشم پوشی کرد.