۱۴۰۴ خرداد ۹, جمعه

آیا مذاکرات ایران با آمریکا بدون در نظر گرفتن نقش کشورهای خلیجی و اسرائیل به نتیجه می‌رسد؟

آیا مذاکرات ایران با آمریکا بدون در نظر گرفتن نقش کشورهای خلیجی و اسرائیل به نتیجه می‌رسد؟

عبدالرحمان الراشد
عبدالرحمان الراشد

اظهارات خوش‌بینانه‌ درباره مذاکرات ایران و آمریکا، واقعیت ناتوانی دو طرف در دستیابی به پیشرفتی واقعی را پنهان نمی‌کند؛ به‌ویژه اینکه به نظر می‌رسد هنوز بر سر ساده‌ترین موارد، توافقی حاصل نشده است. آیا معنای این وضعیت آن است که طرفین به همان آرامشی که تاکنون در نتیجه تلاش‌های ترامپ، به دست آمده است، قناعت کرده‌اند و دیگر به امضای یک توافق‌نامه صلح نیازی نمی‌بینند؟

از تجربه‌های گذشته می‌دانیم که وقتی مذاکرات شکست می‌خورد، درهای جهنم باز می‌شود و دور تازه‌ای از خشونت آغاز می‌شود. ممکن است مذاکرات تا پس از تابستان ادامه یابد، اما اگر مذاکره‌کنندگان نتوانند به یک دستاورد واقعی‌ــ به‌ویژه در قالب یک امتیاز اساسی از سوی ایران ــ دست یابند، تنش‌ها افزایش خواهد یافت، تحریم‌های آمریکا تشدید می‌شود، حمله وعده‌داده‌شده اسرائیل محتمل‌تر خواهد شد و نیروهای نیابتی ایران فعال‌تر می‌شوند.

همان‌گونه که می‌دانیم، مذاکره‌کنندگان به‌طور معمول ترجیح می‌دهند به جای درگیر شدن در مباحث سیاسی درباره نیت‌ها، اهداف و فلسفه‌ها، مسائل پیچیده را واکاوی و راه‌حل‌ها و سازوکارها را مستقیما مطرح کنند. در دور قبلی مذاکرات تهران و واشینگتن، گفتگو بر موضوع غنی‌سازی کردن یا نکردن و همچنین مسئله درصد غنی‌سازی متمرکز بود. با این حال، هیچ کس این پرسش را مطرح نمی‌کند که چرا تهران می‌خواهد پروژه هسته‌ای خود را به یک سلاح نظامی تبدیل کند، نه فقط برای روشنایی خیابان‌ها و روشن کردن کولرها؟

ولی‌ نصر، مشاور باراک اوباما، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، این دیدگاه را مطرح کرد که تهران به‌ دنبال تولید سلاح هسته‌ای نیست، بلکه می‌خواهد توان بازدارندگی داشته باشد تا از تهدید سرنگونی حکومت در امان بماند. به گفته او، رژیم ایران از سرنوشت صدام و قذافی می‌ترسد. بر همین اساس، سیاست آمریکا در آن زمان بر این مبنا استوار شد که باید به رژیم تهران اطمینان داد تهدیدی متوجه موجودیت آن نیست. در نتیجه دارایی‌های بلوکه‌شده ایران آزاد شد، تحریم‌ها کاهش یافت و راه برای از سرگیری تجارت باز شد.

این تحلیل ممکن است برای کشورهایی مانند پاکستان، هند یا حتی کره شمالی که برای بازدارندگی در برابر تهدید دشمنان، به توسعه توان دفاعی نظامی روی آوردند، مناسب باشد، اما رژیم تهران در طول چهار دهه گذشته از تلاش برای گسترش نفوذ، سلطه‌طلبی و تغییرات منطقه‌ای دست نکشیده است و فعالیت‌هایش در این زمینه در اروپا، آفریقا و جاهای دیگر ادامه دارد.

در چنین شرایطی، سلاح هسته‌ای نه ابزاری دفاعی، بلکه پوششی برای توسعه‌طلبی خواهد بود. سلاحی که رژیم ایران با آن می‌تواند پروژه سلطه‌جویی‌اش را با خیال آسوده پیش ببرد و هم‌زمان از پیامدهای حملات مستقیم در امان بماند. برای نمونه، اگر ایران امروز سلاح هسته‌ای در اختیار داشت، اسرائیل نمی‌توانست مستقیم به آن حمله کند و مجبور می‌شد تنها با گروه‌های نیابتی‌اش بجنگد. هر کشوری، از جمله ایالات متحده، هم ناچار می‌شد از رویارویی مستقیم با ایران هسته‌ای بپرهیزد و به جنگ در سرزمین‌های دیگر مانند لبنان یا یمن بسنده کند.

استفاده از سلاح‌های هسته‌ای برای محافظت از توسعه‌طلبی رژیم ایران مفهومی متفاوت از آن چیزی است که دولت اوباما به آن اعتقاد داشت. سیاستمداران و نظریه‌پردازان رژیم جمهوری اسلامی از این نظریه استفاده کرده‌اند که ترس تهران از توطئه تغییر رژیم، دلیل سیاست خصمانه و نیاز آن به سلاح‌های هسته‌ای به‌عنوان یک عامل بازدارنده است.

آن‌ها همیشه به صورت گزینشی، به شواهد تاریخی استناد می‌کنند. مثلا اینکه آمریکا در دهه ۱۹۵۰ علیه دولت مصدق توطئه کرد و شاه را بازگرداند. اما این بهانه‌ها دیگر با واقعیت امروز تطابق ندارد. ویتنام ۱۹ سال با آمریکا جنگید، ولی اکنون دو کشور روابط بسیار خوبی دارند، چون هر دو طرف پرونده گذشته را بسته‌اند.

در صحنه مذاکرات، به نظر می‌رسد راهبرد رژیم ایران به رهبری عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، بر پایه امید به اختلاف میان آمریکا و اسرائیل بنا شده و امیدوار است که این اختلافات بتواند به نفع جمهوری اسلامی تمام شود. اما در واقع، این همان خطای راهبردی‌ است که تیم محمدجواد ظریف، وزیر وقت امور خارجه ایران، در مذاکرات پیشین مرتکب شد.

ظریف توانست با ادامه گفتگو با دولت اوباما، به دور از متحدان واشینگتن در منطقه، از جمله کشورهای خلیج و اسرائيل، مذاکرات را به خط پایان برساند. کشورهای یادشده عملا در حاشیه و بی‌خبر از جزئیات نگه داشته شدند و وقتی توافق نهایی شد، مقابل عمل انجام‌شده قرار گرفتند.

توافق قبلی تنها به رفع نگرانی جامعه بین‌المللی، یعنی خطر سلاح هسته‌ای ایران، محدود شد و دغدغه‌های منطقه‌ای را نادیده گرفت؛ به‌ویژه اینکه اوباما آن‌ها را مسائلی مربوط به خود کشورهای منطقه تلقی می‌کرد. با این حال، شادی حسن روحانی، رئیس‌جمهوری سابق، و محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه‌اش، دیری نپایید. اوباما توافق معروف برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، را در تابستان سال ۲۰۱۵ امضا و ترامپ آن را در بهار سال ۲۰۱۸ لغو کرد.

بله، هیچ آتشی بدون دود نیست. تردیدی نیست که میان ترامپ و نتانیاهو اختلاف‌نظر وجود دارد، اما این اختلاف‌ نظری میان دو شریک راهبردی است، نه میان دو دشمن. از همین رو، بعید نیست که در پایان کار، خواسته‌های اسرائیل در صدر فهرست الزامات این توافق قرار گیرد؛ زیرا وزن و نفوذ سیاسی اسرائيل در محاسبات آمریکا همچنان تعیین‌کننده است.

پرسشی که اکنون مطرح می‌شود این است که آیا تهران سرانجام به این واقعیت پی برده که توسعه پروژه هسته‌ای جمهوری اسلامی ناممکن شده است و ادامه مسیر توسعه‌طلبی و سلطه‌جویی منطقه‌ای جز اینکه ایران را در معرض خطر و تهدید قرار دهد، نتیجه دیگری ندارد؟

آیا وقت آن نرسیده است که رژیم جمهوری اسلامی سیاستی جدید مبتنی بر احترام متقابل به کشورهای منطقه، دست‌ کشیدن از ماجراجویی و پایان‌ دادن به حضور گروه‌های نیابتی و شبه‌نظامیان، در پیش گیرد و همچون کشورهای خلیجی همسایه خود، توجه و تلاشش را بر توسعه داخلی ایران متمرکز کند؟

منبع: روزنامه الشرق‌الاوسط

راه گریزی از درس عبدالله اوجلان«آپو» نیست

 راه گریزی از درس عبدالله اوجلان«آپو» نیست


آرماند هامر، صنعتگر و تاجر آمریکایی، دوست ولادیمیر لنین، رهبر کمونیست شوروی بود و از جمله کسانی به‌شمار می‌رفت که در فرآیند صنعتی‌سازی و برق‌رسانی در اتحاد جماهیر شوروی به او یاری رساند. او در خاطراتش با عنوان «شاهدی بر تاریخ» روایت می‌کند که رهبر حزب کمونیست در سال 1920 به این دریافت رسیده بود که «کمونیسم به موفقیت نخواهد رسید».
آنچه در آن زمان جریان داشت، نه دوران تحقق کمونیسم به معنای مورد نظر مارکس، بلکه عصری بود که لنین آن را «دولت بورژوایی بدون بورژوا» نامید؛ سپس مرحله‌ای که آن را «دولت سوسیالیستی پرولتاریا» می‌خواند فرا می‌رسد که در صورت دستیابی به اوج بلوغ خود، وارد مرحله کمونیسم می‌شود که با «زوال دولت» همراه خواهد بجانشینان لنین اما، از استالین تا برژنف، دولتی امنیتی و پلیسی از نوع «برادر بزرگ‌تر» مبتنی بر شالوده صنعتی و نظامی قدرتمند را بنا کردند؛ همان‌که جورج اورول در «مزرعه حیوانات» تصویر کرده بود. با روی کار آمدن میخائیل گورباچف با برنامه اصلاح ساختار موجود از طریق پرسترویکا و گلاسنوست، اتحاد شوروی عملا فروپاشید. برخی او را مسئول این سقوط می‌دانند و برخی دیگر بر این باورند که او دیر متوجه شد که این سیستم در طول 70 سال به «موفقیت» دست نیافته است.
با این‌همه، اتحاد شوروی در برهه‌هایی تاریخی نقشی مهم ایفا کرد؛ از جمله در پشتیبانی از جنبش‌های انقلابی که به‌شیوه مبارزه مسلحانه علیه رژیم‌های وابسته به امپریالیسم آمریکایی و اروپایی می‌جنگیدند. یکی از کسانی که عمیقاً از گفته لنین ــ «برای سرنگونی یک نظام، نه یک سازمان انقلابی بلکه سازمانی از انقلابیون لازم است» ــ تأثیر پذیرفت، عبدالله اوجالان ملقب به «آپو» بود؛ کسی که در سال 1978 حزب کارگران کردستان «پ.ک.ک» را با ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی سخت‌گیرانه، در ترکیه بنیان گذاشت.
او در سال 1984 مبارزه مسلحانه را برای تأسیس یک کشور مستقل کردی آغاز کرد اما پس از نزدیک به نیم قرن نبرد چریکی در مناطق روستایی و «جنگ سنگرها» در شهرها، شکست را تجربه کرد و خواسته‌های خود را یکی پس از دیگری کاهش داد: از استقلال به کنفدراسیون دموکراتیک، سپس فدراسیون، آنگاه خودگردانی، و در نهایت تمرکززدایی و حقوق سیاسی و فرهنگی برای کردها در چارچوب یک نظام دموکراتیک.
این روند سرانجام اوجلان را به این نتیجه رساند که دوران مبارزه مسلحانه به پایان رسیده و شکست خورده است؛ و بنابراین انحلال حزب و کنار نهادن سلاح و فعالیت در بستر مبارزه دموکراتیک را اعلام کرد. شاید اگر بیش از دو دهه پیش، پس از فروپاشی اتحادشوروی، این تصمیم دشوار را گرفته بود، مسیر دیگری رقم می‌خورد.
اما پرسش امروز این است: دیگر جنبش‌های مبارزه مسلحانه در کجا ایستاده‌اند؟ آیا تجربه آن‌ها ــ صرف‌نظر از تفاوت شرایط ــ با تجربه حزب کارگران کردستان تفاوتی دارد؟ نمونه‌ای چون «حماس»، تنها به عنوان یک مورد از این دست، چه مسیری را پیموده است؟
حماس در انتخابات پارلمانی و ریاست دولت فلسطین پیروز شد، اما سپس با انجام یک کودتای نظامی، اداره نوار غزه را به‌طور مستقل از دولت خودگردان در رام‌الله به‌دست گرفت. این جدایی صرفاً اقدامی واکنشی نبود، بلکه پشت آن هدفی راهبردی نهفته بود: رد «توافق‌نامه اسلو» و اصرار بر آزادسازی تمام فلسطین از «دریا تا رود».
تحقق چنین هدفی، نه‌تنها نیازمند وحدت ملی، اراده سیاسی، مشارکت کشورهای عربی و حمایت بین‌المللی است، بلکه مستلزم فراتر رفتن از منطقه‌ای محصور و وابسته است که آب، برق، غذا و دارو را از دشمنی دریافت می‌کند که هر لحظه می‌تواند تمام غزه را به محاصره کامل درآورد. این مسیر همچنین به بازخوانی عمیق تاریخ منازعه عرب‌ها و اسرائیل از سال 1948 تاکنون و همچنین بررسی دلایل حمایت ایالات متحده، اروپا و شوروی از تأسیس اسرائیل، و علت مخالفت مستمر این قدرت‌ها با حذف آن، حتی با وجود فراخوان‌ها برای ایجاد دولت فلسطینی در چارچوب «راه‌حل دوکشوری»نیاز دارد.
اگر هاری ترومن، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، تنها دقایقی پس از اعلام تأسیس اسرائیل آن را به‌رسمیت شناخت، آندری گرومیکو، نماینده اتحاد جماهیر شوروی در سازمان ملل، (که بعدها وزیر خارجه شد)، پیش از او ارتش‌های عربی‌ را که برای جلوگیری از تأسیس اسرائیل وارد فلسطین شده بودند، به «اقدامی تجاوزکارانه علیه اسرائیل» متهم کرد.
تجربه اخیر در جنگ غزه و لبنان، درسی بزرگ‌تر بود: نه آمریکا، نه روسیه، و نه چین، هیچ‌کدام نه خواستند و نه توانستند جلوی جنگ نسل‌کشی علیه غزه و مردمش را بگیرند. هیچ‌یک از کشورهای عربی که اسرائیل را به‌رسمیت شناخته‌اند نیز گامی عملی برای مخالفت با این کشتار برنداشتند. کمترین چیزی که از این تجربه ملموس و خونین فهمیده شد آن بود که هرکس خواهان از بین بردن اسرائیل است، باید برای حذف آمریکا اقدام کند.
حال نوبت تجربه حزب‌الله در «جنگ حمایت» از غزه است؛ جنگی که این گروه را متحمل ضربات سخت کرد و لبنان را به ویرانی کشاند، تا در نهایت توافقی برای آتش‌بس و اجرای قطعنامه 1701 حاصل شود؛ توافقی که حزب‌الله نیز با آن موافقت کرد، و اسرائیل هم با ادعای پیروزی، به جنگ خود ادامه می‌دهد، بدون آنکه با هیچ واکنشی از سوی «مقاومت اسلامی» مواجه شود.
این چه استراتژی‌ای است که طراحانش می‌پندارند می‌توان اسرائیل را از لبنان، با تصمیمی یک‌جانبه از سوی ایران و بدون نظر و ایفای نقش از سوی دولت قانونی و اکثریت مردم لبنان، حذف کرد؟ واقعیت میدانی اما کاملا روشن است: نقش بازوهای ایران برای حفاظت از این کشور و پروژه منطقه‌ای‌اش، حتی پیش از فروپاشی رژیم اسد و از دست رفتن «پل سوری»، وارد مرحله عقب‌نشینی شده است؛ بازی برای «مقاومت» در لبنان به پایان رسیده، هرچند تهران همچنان وانمود می‌کند که می‌تواند عقربه‌های ساعت را به عقب بازگرداند.
در حالی‌که ایران سرگرم مذاکره با ایالات متحده بر سر یک معامله است، حزب‌الله همچنان از حفظ سلاحش سخن می‌گوید؛ سلاحی که به‌کارگیری آن امروز دیگر نه یک «برگ قدرت»، بلکه یک ماجراجویی انتحاری و نسخه‌ای قطعی برای نابودی تمامی آن چیزی است که از لبنان باقی‌مانده است.
اوجالان با بازخوانی این تجربه، از آن درس گرفت، و «حماس» نیز دست‌کم به‌دلیل شرایط مردم در غزه، ناچار به بازخوانی و استخراج عبرت‌هاست. وضعیت جدید لبنان نیز راه گریزی برای «حزب‌الله» باقی نگذاشته، جز آن‌که به بازنگری و عبرت‌آموزی تن دردهد؛ وگرنه این وضعیت جدید و «حزب‌الله» خود به درس عبرتی برای دیگران بدل خواهند شد.
آنچه کارل فون کلاوزِویتز در کتاب نظریه جنگ بر آن تأکید می‌کند، همین نکته بنیادین است: اهمیت هدف سیاسی در جنگ.

منبع: ایندپندنت عربی

۱۴۰۴ خرداد ۴, یکشنبه

رازها و ابهام‌های مرگ ابراهیم رئیسی؛ ترور، حذف یا سانحه

رازها و ابهام‌های مرگ ابراهیم رئیسی؛ ترور، حذف یا سانحه

رازها و ابهام‌های مرگ ابراهیم رئیسی؛ ترور، حذف یا سانحه

یوحنا نجدی
یوحنا نجدی

نخستین سالگرد سقوط بالگرد حامل ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور پیشین ایران و گروه همراهش فرارسیده است. با این حال نه‌تنها بسیاری از پرسش‌ها درباره مرگ او بی‌جواب مانده‌اند بلکه در یک‌سال اخیر ابهام‌های بیشتری درباره آن مطرح شده است.

بالگرد حامل رئیسی روز ۳۰ اردیبهشت‌ماه سالل گذشته در منطقه کوهستانی ارسباران در استان آذربایجان شرقی سقوط کرد و رسانه‌های حکومتی در ایران سرانجام در نخستین ساعات روز ۳۱ اردیبهشت‌ماه خبر کشته شدن او به همراه حسین امیرعبداللهیان، محمد علی آل‌هاشم، مالک رحمتی و دیگر سرنشینان این بالگرد را رسما تأیید کردند.

از نخستین ساعات پس از اعلام وقوع حادثه برای این بالگرد، اظهارات ضدونقیضی درباره علت وقوع این حادثه از سوی رسانه‌ها و مقام‌های حکومتی منتشر شد؛ اظهاراتی از "انکار وقوع" حادثه برای این بالگرد تا "فرود اضطراری سخت و موفقیت‌آمیز"؛ از اعلام شرایط جوی نامناسب تا سخنان رئیس دفتر رئیسی که گفته بود "در هنگام پرواز هوا صاف بود و مشکل جوی خاصی نداشتیم".

روایت رسمی؛ "شرایط پیچیده جوی و مه غلیظ"

ستاد کل نیروهای مسلح در سه گزارش، قاطعانه تمامی گمانه‌زنی‌ها و شایعات مبنی بر "جنگ الکترونیک"، "مورد مشکوک"، "خروج بی‌دلیل از مسیر تعیین‌شده"، "ایجاد میدان مغناطیسی"، "بمب‌گذاری و خرابکاری"، "اصابت گلوله" و همچنین "مورد هدف قرار گرفته شدن از سوی سامانه‌های آفندی و پدافندی" را تکذیب کرد.

این ستاد نهایتا علت سقوط این بالگرد را صرفا "شرایط پیچیده جوی و جغرافیایی منطقه" و "به‌وجود آمدن ناگهانی توده غلیظ مه متراکم و بالارونده" اعلام کرد؛ نتیجه‌ای که نه‌تنها برای بخش بزرگی از افکار عمومی قانع‌کننده نبود بلکه حتی بسیاری از مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی را نیز قانع نکرد.

یک‌سال پس از سقوط این بالگرد حالا ابعاد جدیدی بر ابهام‌های این پرواز و سقوط آن افزوده شده است.

معمای مهرداد بذرپاش؛ "با بالگرد دیگری رفتم"

مهرداد بذرپاش، وزیر وقت راه و شهرسازی نیز ابراهیم رئیسی را در سفر به آذربایجان شرقی همراهی می‌کرد و حتی چندبار در بالگرد حامل رئیسی حضور داشت: «در مسیر حرکت تبریز به محل دیدار سران ایران و آذربایجان، من در بالگرد همراه شهید رئیسی بودم و پروژه‌ها را توضیح می‌دادم.»

بذرپاش قرار بود رئیسی را در بالگرد هنگام بازگشت از نقطه مرزی ایران با جمهوری آذربایجان نیز همراهی کند؛ در تصاویر منتشرشده از رئیسی لحظاتی پیش از سوار شدن بر این بالگرد نیز بذرپاش دیده می‌شود. با این حال او به دلایلی که هرگز مشخص نشد در لحظه آخر در حالی ناگهان تصمیم گرفت سوار بالگرد حامل رئيسی نشود که حتی "کیف دستی" و "کت" خود را داخل این بالگرد گذاشته بود.

بذرپاش به تازگی در گفت‌و‌گویی با خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی درباره لحظه پرواز این بالگرد گفت: «وسایل شخصی من در آن بالگرد وجود داشت و تشریفات هم به من اعلام کرد که در بالگرد حامل آقای رئیسی باشم؛ من زودتر به نزدیک بالگرد رسیده بودم و آنجا قدم می‌زدم، شهدای این حادثه با یک خودروی ون رسیده و سوار بالگرد شدند.»

او بدون توضیح خاصی ادامه می‌دهد: «به اعضای تشریفات گفتم که کیف دستی و کت من را از داخل بالگرد بدهید و من با بالگرد دیگری می‌آیم.»

"خبرنگار" تسنیم نیز به‌شکل معناداری از بذرپاش هیچ سوالی درباره علت ناگهانی تغییر تصمیم او برای سفر با یک بالگرد دیگر نمی‌پرسد و این گفت‌وگو با موضوعاتی دیگر که ربطی به حادثه ندارد، پی گرفته می‌شود.

رد پای اسرائیل؟ "مصلحت نمی‌بینند حقیقت را اعلام کنند"

ضعف امنیتی جمهوری اسلامی به‌ویژه در سال‌های اخیر باعث شد تا بسیاری گمان کنند که اسرائیل در سقوط این بالگرد دست داشته است؛ تل‌آویو اگرچه در این‌باره تاکنون سکوت کرده اما این گمانه‌زنی نه‌تنها در میان بخشی از افکار عمومی بلکه در یک‌سال اخیر از زبان شماری از مقام‌های حکومتی هم شنیده شد.

کامران غضنفری، عضو مجلس شورای اسلامی آذرماه سال ۱۴۰۳ گفت که ابراهیم رئیسی را "اسرائیل و آمریکا، با همکاری رژیم علی‌اف [جمهوری آذربایجان] ترور کردند، اما برخی آقایان مصلحت نمی‌بینند این حقیقت را اعلام کنند".

او اطلاعیه‌های حکومتی درباره علت مرگ ابراهیم رئیسی و همراهانش را تلویحا به تمسخر گرفت و گفت: «این حادثه را نسبت می‌دهند به یک توده ابر؛ عجب ابر متراکم هوشمندی بود.»

علاوه بر اهمیت این ادعا اما نکته قابل‌توجه آن است که غضنفری این سخنان را در میان جمعی از تندروترین نیروهای سیاسی مطرح کرده که علت اصلی گرد آمدن آنها مطالبه‌گری برای اجرای "وعده صادق ۳" علیه اسرائیل بوده است.

حمید رسایی، دیگر عضو مجلس شورای اسلامی نیز اوایل دی‌ماه ۱۴۰۳ با گوشه و کنایه گفت: «اتفاقی که برای رئیس‌جمهور این کشور [ابراهیم رئیسی] افتاد با یک علامت سوال مواجه است؛ هیچکس نتوانسته این علامت سوال را تا الان پاک کند.»

او در عباراتی تقریبا گنگ افزود: «باید یک مانعی در داخل ایران ایجاد می‌شد تا آن اتفاقات منطقه بتواند یکی یکی پیش‌روی کند. آن اتفاق داخل حذف یک رئیس‌جمهور مکتبی و انقلابی بود.»

اظهارات این دو عضو مجلس شورای اسلامی اما با واکنش سریعی از سوی ستادکل نیروهای مسلح همراه شد که با صدور بیانیه‌ای "اظهارنظر‌های غیرمسئولانه را ناشی از ناآگاهی یا با اهداف و اغراض خاص" دانست و "هرگونه شبهه‌افکنی درباره چگونگی و علت" مرگ رئیسی و همراهانش را مردود اعلام کرد؛ پیامی صریح از سوی حکومت به مقام‌های حکومتی تا بیش از این به چنین بحث‌هایی دامن نزنند.

رئیسی هم پیجر داشت؟

گمانه‌زنی‌ها بر سر احتمال "ترور" ابراهیم رئیسی توسط اسرائیل پس از آن بار دیگر بالا گرفت که احمد بخشایش اردستانی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی اوایل مهرماه سال ۱۴۰۳ گفت که ابراهیم رئیسی از "یک نوع پیجر" استفاده می‌کرد.

او با بیان اینکه "اسرائیل هم از لحاظ تکنولوژی و هم دوراندیشی دست برتر را دارد"، ادامه داد: «یکی از سناریوهای محتمل درباره حادثه‌ای که برای رئیس‌جمهور فقید ما پیش آمد، منفجر شدن پیجر ایشان است.»

کمتر از یک هفته پیش از این اظهارات بخشایش اردستانی، زنگ صدها پیجر اعضای حزب‌الله در لبنان و بخش‌هایی از سوریه همزمان به صدا درآمد و منفجر شدند. در پی این حمله اسرائیل، دست‌کم ۴۰ نفر از اعضای حزب‌الله کشته و بیش از ۳۰۰۰ نفر از جمله مجتبی امانی، سفیر جمهوری اسلامی در بیروت زخمی شدند.

احمد بخشایش اردستانی با اشاره به انفجار پیجری که در اختیار سفیر جمهوری اسلامی در بیروت قرار داشت، نتیجه گرفت که حکومت ایران نیز به نوعی در خرید این پیجرها توسط حزب‌الله نقش داشته است.

همزمان با بالا گرفتن بحث‌ها بر سر استفاده احتمالی رئیسی از پیجر و دست‌به‌دست شدن تصاویری از رئیسی که بر روی میز کنارش شیء‌ای شبیه به پیجر به چشم می‌خورد، خبرگزاری‌های حکومتی در ایران با انتشار گزارش‌هایی این موضوع را قویا رد کردند. از جمله آنها، تسنیم با انتشار یکی از این تصاویر ادعا کرد که "دستگاه ادعایی پیجر نبوده و یک ساعت دیجیتال است".

در تکذیبیه این رسانه‌ها اما مثلا به این پرسش‌ها پاسخ داده نشده که اساسا در جریان یک دیدار دیپلماتیک در سطح رئیس‌جمهور چه نیازی به "ساعت دیجیتال" است؟ و چرا چنین دستگاهی در دیدارهای سایر مقام‌های جمهوری اسلامی دیده نمی‌شود؟

دو نفر اضافه در بالگرد؟ تضاد روایت نهادهای امنیتی و نظامی

تضاد روایت‌ها از علت سقوط بالگرد حامل رئیسی در میان بخش‌های نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی نیز آشکار شده است.

خبرگزاری فارس، نزدیک به سپاه پاسداران و محافل امنیتی روز ۳۱ مرداد سال ۱۴۰۳ به نقل از "یک منبع آگاه امنیتی" که نامش فاش نشده، نوشت که نهادهای نظارتی در برآورد نهایی خود از علت واقعه "عامل مشکوکی را شناسایی نکردند" اما "وزن بالای بالگرد" همزمان با "وضعیت هوایی نامطلوب" عامل مهمی در عدم توانایی خلبان برای کنترل بالگرد بوده است.

به نوشته فارس، بالگرد حامل رئیسی حامل "دو نفر بیش از پروتکل‌های امنیتی" بوده و به همین سبب وزن آن بالا رفت و در مقابل توده مه، از "قدرت کشش کافی" برای اوج‌گیری و قرار گرفتن در ارتفاع مناسب برخوردار نبود.

تنها ساعاتی پس از انتشار این گزارش، ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بار دیگر وارد میدان شد و اعلام کرد که این گزارش خبرگزاری فارس "مخدوش و از اعتبار ساقط است" و ادعای حضور دو نفر در بالگرد برخلاف پروتکل‌ها "از اساس کذب است".

حرکت "با ماشین به سمت کوه" به جای ردیابی تلفن خلبان

به همه اینها البته باید ماجرای پاسخ محمدعلی آل‌هاشم، امام‌جمعه تبریز به تماس با تلفن خلبان، طاهر مصطفوی، پس از سقوط بالگرد را نیز افزود که تا امروز هیچ توضیحی درباره آن ارائه نشده است. رئیس دفتر ابراهیم رئیسی گفته است که "آل‌هاشم تا چند ساعت پس از حادثه به تماس‌های گرفته‌شده به تلفن خلبان پاسخ می‌داد".

غلامحسین اسماعیلی می‌گوید: «دوباره که من تماس گرفتم، آقای آل‌هاشم گفت حالم خوب نیست و متوجه نشدم چه شده است و نمی‌دانم کجا هستم. لابلای درخت‌ها هستم و هیچ‌کسی را نمی‌بینم و تنها هستم.»

مهرداد بذرپاش اما در مصاحبه اخیرش با اشاره به پاسخ آل‌هاشم به تماس‌های تلفنی می‌گوید: «متوجه شدیم که بالگرد زمین خورده و امید داشتیم سرنشینان زنده باشند و سریعاً برای کمک به آنها برسیم. با چند ماشین به سمت کوه و منطقه رفتیم اما مه همه‌جا را فراگرفت. آن منطقه درخت‌های بلند و پوشش گیاهی خاصی دارد ... چون مه سنگین بود، پهپادها هم به‌خوبی نمی‌توانستند جست‌وجو کنند.»

بذرپاش و سایر افراد و نهادهای مسئول در جمهوری اسلامی اما تاکنون به این پرسش پاسخ نداده‌اند که چرا برای رسیدن به محل سقوط به‌جای حرکت با ماشین به سمت "منطقه‌ای مه‌آلود با پوشش گیاهی خاص"، اقدام به ردیابی تلفن خلبان نکردند؟

"سپاه حفاظت مخالف این سفر بود"

مهدی موسوی، سرتیم محافظان ابراهیم رئیسی نیز در این بالگرد حضور داشت و جان باخت. مجتبی موسوی، برادر او، دی‌ماه سال ۱۴۰۳ در مصاحبه‌ای با وبسایت ایران۲۴ گفت که برادرش با سفر به مرز جمهوری آذربایجان "کاملا مخالف بود اما با اصرار دفتر رئیس‌جمهور در نهایت به وظیفه ذاتی خود عمل کرد".

مجتبی موسوی در سخنانی صریح‌تر ادامه داد: «آقا سیدمهدی هر کاری کرد که این سفر را لغو کند نتوانست. حتی مکتوب با رونوشت به فرمانده سپاه نوشت که سپاه حفاظت مخالف این سفر است اما حسب وظیفه ذاتی خود، رئیس‌جمهور را همراهی می‌کند. آقای [غلامحسین] اسماعیلی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور در پاسخ می‌گفت که حاج‌آقا [ابراهیم رئیسی] اصرار دارد به این سفر.»

به گفته برادر سرتیم محافظان رئیسی، "قرار بود به سیستان و بلوچستان بروند اما ناگهان برنامه تغییر کرد".

مجتبی موسوی با اشاره به عدم رعایت پروتکل‌های امنیتی در این سفر رئیسی می‌گوید که برادرش "خیلی ناراحت بود چون هیچ زمانی برای رفتن و بررسی محل نداشت و دیگر اینکه مرز ایران و آذربایجان بود. می‌گفت کجا ببرمش؟ نقطه صفر مرزی؟ اشراف دارند به ایران، اسرائیل آنجا پایگاه دارد. کجا ببرمش؟ همسایه اسرائیل؟ پیش آقای علی‌اف؟"

افراد و نهادهای مسئول در جمهوری اسلامی اما واکنشی نسبت به این اظهارت نشان نداده‌اند؛ مقام‌های سپاه نیز درباره علت اصرار بر این سفر به رغم مخالفت سرتیم محافظان سکوت اختیار کرده‌اند.

حذف سیاسی، ترور یا سانحه؟

ابراهیم رئیسی در حالی ناگهان برای همیشه از سپهر سیاسی و معادلات قدرت در ایران حذف شد که در سال‌های اخیر از او به عنوان یکی از جدی‌ترین گزینه‌ها برای جانشینی علی خامنه‌ای نام برده می‌شد؛ عضو "هیات مرگ" در جریان اعدام‌های سال ۱۳۶۷، رئیس‌جمهوری احتمالا در سودای رهبری که مرگش همچنان با رازها، ابهام‌ها و پرسش‌های فراوانی روبروست.

مرگ او آیا قدرت‌نمایی امنیتی آشکار دیگری از سوی اسرائیل بود یا حذفی سیاسی بابت بلندپروازی در ساختار قدرت یا سانحه‌ای بر اثر "مه غلیظ بالارونده"؟

منبع: دویچه‌وله فارسی

۱۴۰۴ خرداد ۲, جمعه

«محمد... آیا شبها می‌خوابی؟»مقاله طارق الحمید در الشرق الاوسط 18 می 25

 «محمد... آیا شبها می‌خوابی؟»مقاله طارق الحمید در الشرق الاوسط 18 می 25

 طارق الحميد

طارق الحميد

بله، سفر ترامپ به عربستان سعودی سفری تاریخی بود؛ در این سفر، او عقلانیتی سیاسی از خود نشان داد که مدت‌هاست در ساکنان کاخ سفید مشاهده نکرده بودیم. سفری تاریخی از نظر سیاسی، اقتصادی و حتی فراتر از آن. تنها کافی است به سخنان ترامپ درباره پیشرفت‌های عربستان توجه کنیم تا اهمیت آن روشن شود.

شاید بتوان برداشت‌های ترامپ از عربستان، پادشاه سلمان بن عبدالعزیز، و ولی‌عهد، شاهزاده محمد بن سلمان، را نوعی پاسخ به میزبانی گرم سعودی‌ها تلقی کرد، اما کلمات ترامپ بسیار عمیق، تأمل‌برانگیز و تأثیرگذار بودند - به‌ویژه در سطح بین‌المللی.

ترامپ از پادشاهی بزرگ، ولی‌عهدی تأثیرگذار و خانواده‌ای کریمانه سخن گفت. او به جزئیاتی اشاره کرد که کمتر جهان یا حتی شهروند آمریکایی از آن آگاه بود؛ از جمله اینکه تغییرات در عربستان از درون این کشور و بر اساس سنت‌ها و فرهنگ خودش آغاز شده است.

ترامپ همچنین به‌شدت از سیاست‌مداران آمریکایی پیشین که سعی در تحمیل دیدگاه‌های خود به منطقه داشتند، انتقاد کرد - رویکردی که عربستان هیچ‌گاه نپذیرفت. پیش‌تر نیز ولی‌عهد سعودی در مصاحبه‌ای با رسانه‌ای آمریکایی گفته بود که اصلاحات را برای مردم کشور خود انجام می‌دهد، نه برای آمریکا.

در نکته‌ای جالب، ترامپ خطاب به ولی‌عهد گفت: «محمد، آیا شب‌ها می‌خوابی؟» و محمد بن سلمان پاسخ داد: «سعی می‌کنم.» ترامپ در ادامه گفت: «فکر می‌کنم تمام شب را در اندیشه بهتر کردن کشورش است.» او اضافه کرد: کسانی که شب‌ها از شدت فکر خوابشان نمی‌برد، همان‌هایی هستند که «سرزمین رؤیاها» را می‌سازند - و این گفته درستی است.

ترامپ با نگاهی واقع‌بینانه از تلاش‌های عربستان تمجید کرد و گفت: «برخی کشورها از بیابان، بهشت می‌سازند، و برخی دیگر از بهشت، بیابان!» - و به‌روشنی میان عربستان و ایران مقایسه‌ای انجام داد.

ماجرا صرفاً تعارف و تعریف نبود، نه از طرف ترامپ و نه به‌عنوان فرصتی تبلیغاتی برای عربستان. این سفر، سفری جدی و مهم بود، و در همین راستا ترامپ تصمیم گرفت تحریم‌ها علیه سوریه را - نه فقط تحریم‌های دوران بشار اسد، بلکه تحریم‌هایی که ۴۶ سال قدمت داشتند - بردارد.

ترامپ اعلام کرد که این تصمیم را به درخواست ولی‌عهد محمد بن سلمان اتخاذ کرده و این موضوع را در مصاحبه‌های مطبوعاتی خود نیز تکرار کرد. او توضیح داد که استدلال‌هایی که از ولی‌عهد شنیده، کاملاً واقع‌گرایانه بودند: چگونه ممکن است سوریه با وجود تحریم‌ها به ثبات برسد و راه را بر نفوذ ایران و روسیه ببندد؟

رئیس‌جمهور سوریه، احمد شرع نیز گفت که ولی‌عهد به وعده‌ اش عمل کرده است. محمد بن سلمان در تلاش است تا کشورش را توسعه دهد و از ثبات منطقه حمایت کند؛ چون او صاحب طرحی ملی (چشم‌انداز ۲۰۳۰) است که نیازمند اصلاح، تغییر، ثبات و همکاری منطقه‌ای است.

ترامپ در سفرش به عربستان، با یک شریک واقع‌گرای واقعی روبه‌رو شد و خود نیز واقع‌گرایی سیاسی را نشان داد - از جمله در تصمیمش برای لغو تحریم‌های سوریه. ترامپ پیش‌تر نیز گفته بود که پس از حمله روسیه به اوکراین، پوتین «چشمش را از توپ در سوریه برداشت»، که توصیفی دقیق از شرایط بود.

اگر گروه «حماس» درک درستی از سیاست می‌داشت، می‌توانست از واقع‌گرایی ترامپ بهره ببرد - همان ترامپی که یک گروگان آمریکایی-اسرائیلی را به او هدیه کردند - ولی نداشتن بینش سیاسی مانع شد. ترامپ حتی نتانیاهو را نیز کنار گذاشت و به اسرائیل سفر نکرد.

ترامپ به ولی‌عهد محمد بن سلمان گفت: «دوست داشتم عربستان به توافق صلح ابراهیمی بپیوندد، چون برایم بسیار اهمیت دارد، اما این تصمیم باید در زمان مناسب خودتان باشد» - یعنی تصمیم‌گیری به عهده شماست. واقع‌گرایی ترامپ در جایی دیگر نیز نمایان شد، آن‌جا که شاخه زیتون به سوی ایران دراز کرد، مشروط بر اینکه این کشور به سلاح هسته‌ای دست نیابد.

بنابراین، همان‌گونه که ترامپ گفت، این سفر، سفری تاریخی به کشوری بزرگ بود - و برای دیدار با ولی‌عهدی که شب‌ها از فکر توسعه کشورش نمی‌خوابد و دغدغه‌اش ثبات منطقه است.

 

 

https://aawsat.com/%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%A3%D9%8A/5144252-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%87%D9%84-%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%9F

 

 

«محمد... هل تنام؟»

نعم كانت زيارة ترمب للسعودية تاريخية، وأظهر فيها عقلانية سياسية لم نعهدها بسكان البيت الأبيض، ومنذ زمن طويل. زيارة تاريخية، سياسياً واقتصادياً، وأكثر، ويكفي تأمل ما قاله ترمب عما شاهده من تطور في السعودية.

وربما كان يمكن أخذ حديثه عن السعودية، والملك سلمان بن عبد العزيز، وولي العهد الأمير محمد بن سلمان بن عبد العزيز، من باب رد التحية على كرم الضيافة، لكن كلماته كانت عميقة ولافتة، وذات أثر خارجي.

تحدث ترمب عن ملك عظيم وولي عهد مؤثر وأسرة كريمة، وتحدث عن تفاصيل من النادر أن يسمعها العالم، أو المواطن الأميركي، ومنها أن التغيير السعودي نابع من السعودية نفسها، ووفق عاداتها وتقاليدها.

وانتقد ترمب من يحاولون فرض رؤيتهم على المنطقة من الساسة الأميركيين بالسابق، وهو ما لم تستجب له السعودية يوماً. وسبق أن قال ولي العهد، بمقابلة صحافية مع وسيلة أميركية، إنه يفعل التغيير من أجل بلاده، وليس الأميركيين.

وفي ملاحظة لافتة، قال ترمب لولي العهد: «محمد، هل تنام ليلاً؟»، فأجاب ولي العهد: «أحاول»... ليعلّق ترمب قائلاً: «أعتقد أنه يفكّر طوال الليل كيف يجعل بلده أفضل». مضيفاً أن من يتقلبون بسبب التفكير ليلاً هم من يبنون أرض الأحلام، وهذا صحيح.

وكان ترمب واقعياً حين أثنى على الجهود التي بذلتها السعودية، قائلاً: «هناك دول تجعل من الصحراء واحات خضراء، وأخرى تجعل من واحاتها صحاري» مقارناً بين السعودية وإيران.

والقصة ليست مجاملات، من قبل ترمب، أو فرصة «دعائية» للسعودية، بل زيارة مهمة، وعمل جاد، حيث قرر ترمب رفع العقوبات عن سوريا، وبعد 46 عاماً، وليس فقط فترة بشار الأسد.

وقال ترمب إنه رفع العقوبات بناءً على طلب ولي العهد الأمير محمد بن سلمان، وكرر القول نفسه بمقابلات صحافية، وشرح أن المنطق الذي سمعه واقعي، فكيف يمكن لسوريا أن تستقر وتقطع الطريق على إيران وروسيا في ظل تلك العقوبات.

وقال الرئيس السوري أحمد الشرع إن ولي العهد «صدق بما وعد به»، وولي العهد ساعٍ لتطوير بلاده ودعم استقرار المنطقة؛ لأنه صاحب مشروع رؤية تتطلب إصلاحاً وتغييراً واستقراراً وشراكة.

جاء ترمب للسعودية ووجد شريكاً حقيقياً عقلانياً، وأظهر ترمب واقعية سياسية، مثل رفع العقوبات عن سوريا، وسبق لترمب أن قال حين غزت روسيا أوكرانيا بأن الرئيس بوتين «أبعد عينه عن الكرة» بسوريا، وكان ذلك وصفاً دقيقاً.

ولو كانت «حماس» تجيد السياسة لاستفادت أيضاً من عقلانية ترمب الذي أهدته الجندي الأميركي الإسرائيلي الرهينة، لكن دون رؤية سياسية، خصوصاً أن ترمب حجّم نتنياهو بعدم زيارته لإسرائيل.

وقال ترمب لولي العهد الأمير محمد بن سلمان كنت أتمنى انضمامكم للسلام الإبراهيمي، ويعني لي ذلك كثيراً، لكن «وفق الوقت الذي يناسبكم»، أي إن القرار قراركم. وتجلت عقلانية ترمب أيضاً حين مد غصن الزيتون لإيران متعهداً بعدم حصولها على السلاح النووي.

لذلك هي زيارة تاريخية لدولة عظيمة، كما قال ترمب، وأمام ولي عهد لا ينام من أجل تطوير بلاده، واستقرار المنطقة.