۱۴۰۲ دی ۱۹, سه‌شنبه

گاوگندچاله‌دهانی با تسبیح ابلیس

 گاوگندچاله‌دهانی با تسبیح ابلیس

با تسبیح ابلیس...
با تسبیح ابلیس...

کارستان یک هنر

شناخت ماهیت حاکمیت آخوندها، هنر است؛ کاری‌ست کارستان. تسلط به این هنر، مرحله‌یی بوده است؛ یعنی همگان یک‌باره و هم‌زمان به این شناخت نرسیده‌اند. برخی در سال ۱۳۵۸ دریافتند با چه عقیده و سیاستی طرف هستند، برخی در دهه‌ٔ ۶۰، برخی در دهه‌ٔ ۷۰ و سپس ۸۰ به این شناخت دست یافتند.

حتا آنان که با این حاکمیت ــ که با رأس ولی‌فقیه شناخته می‌شود ــ هم‌زیست و هم‌جبهه بوده‌اند، از فرط ارتکاب جنایت در کشتار و دجالیت در تبلیغات توسط این حاکمیت، تلاش کرده‌اند جاده عوض کنند تا در عرصه‌ٔ ترکیبیِ جنایت و دجالیت، بازیگر علنی صحنه نباشند و هم‌سویی برای حفظ جمهوری اسلامی مورد نظر خودشان را مشخصه‌ٔ خود نموده‌اند.

 

اتخاذ تاکتیک جنایت با تمرکز بر اماکن مذهبی

یک عرصه‌ٔ شناخت ماهیت حاکمیت آخوندها، شناخت تاکتیک‌های این رژیم در ارتکاب جنایات هولناک و نسبت دادن آنها به برجسته‌ترین مخالفان یا اپوزیسیون خود است. اساساً خراب کردن و مغشوش نمودن چهره‌ٔ مخالفان و اپوزیسیون، از اصلی‌ترین محورهای تبلیغات این حاکمیت از فردای ۲۲ بهمن ۵۷ بوده است. خشت اول صدارت خمینی، با اتخاذ همین تاکتیک بنا نهاده شد؛ تاکتیکی که محور جنایت را بر استفاده از نماد مذهب و اماکن مذهبی به‌خاطر حساسیت آن در فرهنگ عمومی استوار می‌کند. خامنه‌ای هم در واکنش به قیام دی ۹۶، با حداکثر دروغ و دجالیت گفت: «مسجد را آتش می‌زنند»!

 

ضرورت شناخت منشأ گاوگندچاله‌دهانی

رو کردن این تاکتیک و افشای آن، جز با شناخت ماهیت ضدبشری حاکمیت ولایت فقیه میسر نمی‌شد؛ ماهیتی که تمامیت‌خواهی سیاسی و انحصارطلبیِ عقیدتی، دو محور بنیادین آن برای تضمین استمرار سلطه و حیات سیاسیِ این حاکمیت هستند. به‌همین دلیل یادآوری شد که شناخت این ماهیت، طی سالیان گذر عمر این حاکمیت، توسط گروه‌های سیاسی و سپس اقشار اجتماعی ممکن شده است.

در عهد خمینی و سپس خامنه‌ای، نمونه‌های اتخاذ تاکتیک ارتکاب جنایتی عجیب و نسبت دادن آن به اپوزیسیون چنگ در چنگ نبرد با نظام، اکنون برای همگان آشکار شده است و بسیاری نوشته‌ها و برنامه‌های تلویزیونی به آنها پرداخته‌اند.

یادآوری این سیاست و تاکتیک در مبارزه‌ٔ روزانه و مستمر با این حاکمیت، همواره ضروری است. به نسل‌های دهه‌های ۷۰ و ۸۰ باید نشان داد که گاوگندچاله‌دهانی‌های تبلیغاتی این نظام علیه اپوزیسیون اصیل و تاریخی ــ با قدمت پنج دهه مبارزه‌ٔ ضددیکتاتوری ــ چه پیشینه‌ها داشته و مبارزان و مجاهدان پایدار در این هماوردی، از چه گردنه‌های صعب و امواج متلاطم عبور نموده‌اند.

 

کشت و زرع بهتان و پلیدی

خمینی با بهتان خرمن‌سوزانی شروع کرد و آن را به مجاهدین خلق نسبت داد! دیکتاتور متوهم حساب نکرد که خرمن‌سوزانی به چه کار مجاهدین یا هر گروه دیگر مخالف نظام می‌آید! مثلاً به اعتبار سیاسی و اجتماعی آنها نزد مردم می‌افزاید؟ البته خمینی می‌دانست که اعتبار تاریخی و سیاسی مجاهدین خلق از دهه‌ٔ ۴۰ تا همان سال ۱۳۵۸ که او چنین فیلی را هوا کرد، آن‌قدر نزد روشنفکران، دانشجویان، دانش‌آموزان و اقشار آگاه ضدارتجاع ریشه داشت و گسترده بود که چاره‌یی جز توسل به بلاهت برای پراندن بهتان از تکیه‌گاه ولی‌فقیهی و مذهبی نیافت. همان زمان هم این بهتان خمینی را احدی جز نان‌خورهای سیاسی و عقیدتی نظام، به پشیزی نگرفتند.

 

برملا شدن تسبیح ابلیس

زمین بازی بعدیِ اتاق فکر و مشاورت خمینی، انفجار در مکه حین مراسم حج در تابستان ۱۳۶۶ بود. تبلیغات تحت‌امر خمینی با برنامه‌ریزی قبلی، بلافاصله این انفجار را به مجاهدین خلق نسبت داد. باز هم بلاهت و دجالیت آغشته به مذهب، جلو چشمان و حساب‌گریهای منطقیِ خمینی و بازیگرانش را گرفت. آخر جنایت علیه مردمی مشغول مراسمی مذهبی، چه سودی برای یک گروه اپوزیسیون معروف و جهانی با تاریخچه‌یی سراسر مبارزه علیه دیکتاتوری و نیز معتبر نزد سیاست‌مداران و پارلمانترها و حقوق‌دانان بین‌المللی دارد؟

بعدها منتظری در خاطرات‌اش روشن کرد که آن ماجرا، کار خودی‌های نظام با سازماندهی و هدایت وزارت اطلاعات بوده است:

«بسیاری از افراد مورد اطمینان که خود ناظر جریان و در خط مقدم راهپیمایی بوده‌اند، می‌گویند هجوم و حمله از طرف بچه‌های نپختهٔ ما شروع شد و سوژه به دست دشمن داد. دشمن در سال قبل از آن در موضوع جاسازی و قرار دادن مواد منفجره در ساک‌های حجاج، با ما عاقلانه برخورد کرد و تا اندازه‌یی اغماض کرد و ما موضوع را رسیدگی نکردیم، بلکه مغرور شدیم و در سال بعد چنین مصیبت بزرگی برای عالم اسلام رخ داد» (نامه منتظری به خمینی، کتاب خاطرات منتظری، جلد دوم، صفحه ۲۱۵۹).

 

بیرون زدن دمل‌های ماهیت چرکین

سال ۱۳۷۳ انفجاری در حرم مشهد رخ داد و منجر به کشته شدن عده‌یی شد. باز هم توسط تبلیغات نظام، نوک بهتان به طرف مجاهدین خلق روانه شد! طولی نکشید که قتل‌های زنجیره‌ییِ دگراندیشان هم به‌جریان افتاد.

مدتی بعد ناگهان خبر کشتن کشیشان مسیحی و مثله کردن آنها و گذاشتن‌شان در فریزر منتشر شد. باز هم گاوگندچاله‌ٔ مرسوم تبلیغات رسانه‌یی و رادیو ــ تلویزیونیِ نظام مقدس ولایی، آن جنایت خودکرده را به مجاهدین نسبت داد. افتضاح را به آن حد رساندند که دو دختر نگون‌بخت را استخدام کردند تا آنها در تلویزیون بگویند که سازمان مجاهدین آنها را اعزام کرد تا این کار را بکنند!

روزنامه آریا در شماره روز ۱۶ تیر ۷۸ چنین نوشت:

«مصاحبه با آن سه دختری که هوادار مجاهدین قلمداد شده بودند، زیر نظر وزارت اطلاعات و طبق سناریوی این وزارت‌خانه برگزار شد و سعید امامی صحنه‌گردان این جلسه بود».

روزنامه ابرار در شماره ۵ دی ۷۸ گزارش کرد: «طرح به دره افکندن اتوبوس حامل نویسندگان، قتل‌عام کشیش‌های مسیحی و بمب‌گذاری در حرم امام رضا علیه‌السلام، گوشه‌یی از اقدام‌های همکاران و همفکران فلاحیان در وزارت اطلاعات بود که تحت عنوان تحکیم پایه‌های امنیت ملی انجام می‌شد».

عمادالدین باقی از ریزشی‌های سپاه پاسداران، در صفحه ۲۰۰ کتابی با عنوان «تراژدی دموکراسی در ایران» نوشته است:

«مافیایی که سعید امامی عضو آن بود، یک تیر و دو نشان بلکه سه نشان زد. آنها مخالفان خود و کشیش‌ها و اهل سنت و روشنفکران دگراندیش یا مسلمان را از سر راه برمی‌داشتند؛ سپس از این قتل مشکوک به‌عنوان ابزاری در جنگ با گروه رجوی و متهم‌سازی و بدنام کردن آن استفاده کرده و جنایت را به گردن سازمان مجاهدین رجوی می‌اندازند».

 

صفت‌های برآمده از ماهیت و عیان شدن نزد مردم ایران

با این نمونه‌های برگزیده، مشاهده می‌شود که صفت‌های «پلید»، «ابلیس»، «دجال»، «عوام‌فریب»، «دروغ‌پراکن»، «بحران‌ساز»، «صادر کننده‌ٔ بحران»، «ضدبشر» و «زن‌ستیز» همگی از ماهیت نظام ولایت فقیه و حاکمیت ملایان برآمده و به فعلیتِ یک سیاست و سلطه انجامیده‌اند.

این شاخصهای معرف ماهیت دیکتاتوریِ انسان‌ستیز آخوندی را هم‌اینک اکثریت عموم مردم ایران شناخته و دریافته‌اند. شعارهایی چون «اسلام‌و پله کردن ــ ملت‌ و ذله کردن»، «دشمن ما همین‌جاست ــ دروغ می‌گن آمریکاست»، «همونی که چلاقه ــ قاتل شاه‌چراغه» گویای همه‌گیر شدن شناخت ماهیت حاکمیت بهتان‌پراکن گاوگندچاله‌دهان در ادبیات سیاسی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر