۱۳۹۵ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

فریبا هشترودی ودر باره او- كار آسان ما با يك مُقرّ پيوسته به گشتاپوي آخوندي

فریبا هشترودی ودر باره او- كار آسان ما با يك مُقرّ پيوسته به گشتاپوي آخوندي

hashtroodi_02
hashtroodi_03دكتر هزارخاني در قسمتي از مقاله يي (به تاريخ 7بهمن 85) كه در زير آمده، با نقل قولي از شهيد شكرالله پاكنژاد مينويسد: «زنده‌ياد شكري مي‌گفت وقتي مسألة مورد دعوا را وسط بگذاري، اضافات و ملحقاتش را كنار بزني، جِرمهاي دور و برش را پاك كني و آن را بتراشي، بتراشي تا به اصل مطلب برسي، مي‌بيني كه همة داستان حول محوري مي‌گردد كه شايد از مو هم نازكتر باشد ولي حتماً از فولاد سخت‌تر است. دعواي ما با استبداد ديني حاكم هم جلوه‌يي از همين تمثيل است».
دكتر هزارخاني اين مطلب را آن موقع در مورد يكي از بريدگان شورا و پيوستگان به گشتاپوي آخوندها به نام فريبا هشترودي نوشته بود كه مثل اوايل كارِ همة اين قبيل خزندگان زير عباي ملا، ادعاهاي مطنطن دموكراتيك داشت و درسهاي آنچناني به مجاهدين و شورا ميداد.
«شكري شهيد» راست ميگفت افشاي اين قبيل مدعيان كه اول با ماسك اپوزيسيون و مطالبات دموكراتيك به ميدان مي آيند، سخت است؛ چون بايد هي حشو و زوائد را بتراشي و بتراشي و گرد و غبارها يا رنگ و لعابها را كنار بزني تا به اصل مطلب برسي كه بالاخره رژيم ولايت فقيه آري يا نه!
اما وقتي مدعي كه در اينجا نمونه اش فريبا هشترودي است خودش به زبان اشهد و به زبان سليس فارسي ميگويد با مأموران وزارت اطلاعات كه خيلي هم آدمهاي مؤدبي بودند، مينشستيم و خيلي با احترام صحبت ميكرديم و… چه كسي ميگويد ملاقات و نشستن با مأموران امنيت بد است و خيانت است؟! (از مصاحبه با تلويزيون وزارت اطلاعات به نام ايران فردا ـ 27فروردين 95). ديگر چه كاري براي ما باقي ميماند جز يك تشكر از نامبرده كه ما را از زحمت «تراشيدن و تراشيدن» و «پاك كردن جرمهاي دور و بر» معاف كرد. بنابراين ما هم اينجا به برخي يادآوريها و تذكارهاي سابق بسنده ميكنيم و بر اين باوريم كه خواندن و عبرت آموزي از آنها به زحمتش ميارزد.

******

بازگشتم از ايران يا بريدگي واضح؟ – ژان پير برسي (رئيس سازمان «حقوق بشر نوين»)

درج‌شده در مجله

Arc en Ciel

نشريه حقوق بشر نوين

Nouveaux Droits de l’Homme

در فوريه 2008

hashtroodi_04در سازمان «حقوق بشر سوسياليست» فريبا هشترودي فرد ناآشنايي نيست. در سال 2000، وي به خاطر كتابش، «ايران، سواحل خون»، برندة شانزدهمين جايزة ادبي حقوق بشر شد و آن را از دست رئيس وقت مجلس ملي فرانسه، مرحوم ريمون فوُرني دريافت كرد. وي فرزند يك رياضيدان شهير ايراني است كه فرانسه را به‌عنوان محل سكونتش برگزيد و مليت آن را نيز از آن خود كرد. او يك لائيك دوآتشه بود و رژيم آخوندها را به دليل شكنجه و تجاوز و كشتار و ستم مضاعفي كه در ديکتاتوري‌اش، فقط به دليل زن بودن، به زنان اعمال مي‌کند را تحمل نمي‌کرد. براي ما كه خودمان هم يک‌چهارم قرن است در همين مبارزه هستيم، اين مخالفت خيلي قابل‌فهم بود.
نمي‌دانم آيا شما فيلم‌هاي مستند در رابطه با چشم درآوردن محكومين، اعدام‌هاي گروهي با جراثقال و يا اخيراً فيلم حيرت‌آوري از مرد جواني با طناب دار بر گردن و دستبند بر دست كه هنوز در لحظه مرگ هم‌توان لبخند زدن دارد را ديده‌ايد يا نه؟ بگذريم از اينكه سنگسار زنان به طرز شنيعي تبديل به يك امر عادي شده است. در جرگه حقوق، اين اعمال را جنايت عليه بشريت مي‌نامند، اما عجيب است كه اين جنايات موضوع نگراني هيچ‌کدام از مراجع جهاني تخصصي در اين زمينه نشده است. شايد هم به‌زودي، 20 سال بعد، اين مراجع واكنشي از خود نشان دهند.
فريبا هشترودي، من‌جمله در كنار مجاهدين خلق ايران با رژيم تهران مبارزه كرد. ما هم همين‌طور. البته در دستگاه وحدت، ما ازنخست وزير سابق ايران، شاهپور بختيار، و رئيس‌جمهور سابق آن بني‌صدر نيز حمايت نموديم. در سال 2003، بعدازاينکه دستگيري‌هاي گستردهيي در تاريخ 17 ژوئن در اُورسوراوآز به وقوع پيوست، سازمان «حقوق بشر سوسياليست» در خط مقدم قرار گرفت و کنفرانس‌هاي مطبوعاتي در آن زمان در دفاتر سازمان ما برگزار مي‌شد.
به خاطر همين مقاومت در برابر فاشيسم اسلامي فتوايي هم عليه فريبا هشترودي صادر شد و درخواست حكم جلب او از اينترپل نيز به عمل آمد.
متأسفانه، مجاهدين خلق مورد تعقيب قرار گرفتند و در ليست‌هاي تروريستي آمريكا در دوران بوش و بعد هم اروپا گنجانده شدند. آدم مشهوري گفته است: «وقتي خواهي فهميد كه دوستانت ثبات دارند كه وضعيت خودت ثبات نداشته باشد». از آن تاريخ به بعد سازمان «حقوق بشر سوسياليست» به همراه «جنبش عليه نژادپرستي و براي دوستي بين خلق‌ها – مراپ» و ليگ حقوق بشر، مبارزة جانانهيي با اين موضوع در پيش گرفتند، چون هيچ عمل تروريستي را هم نتوانسته بودند به آن‌ها اطلاق كنند. هيچي نبود جز دودودم!
كار به‌جايي رسيد كه دستگاه‌هاي قضايي اروپا و انگليس شوراي ملي مقاومت ايران را از هر اتهامي پاك دانستند. اما هنوز معلوم نيست كه دستگاه قضايي فرانسه چه زماني مي‌خواهد به اتهاماتي كه به سال 2003 مربوط مي‌شوند بپردازد.
متأسفانه ازاينجا بود كه فريبا هشترودي به دوستانش پشت كرد و شروع به لجنپراكني عليه آنان كرد و به سفارت ايران مراجعه كرد تا به كشور پدري‌اش بازگردد. فتواها به فراموشي سپرده شدند. احكام جلب اينترپل به فراموشي سپرده شدند. زنان سنگسار شده به فراموشي سپرده شدند. قطع دست و دار زدن براي جرائم جزئي همگي به فراموشي سپرده شدند، آن‌هم درزماني كه تهران مشغول ساخت سلاح اتمي بود، سوءقصدها در عراق را سازمان مي‌داد، در فلسطين، از حماس عليه سازمان آزادي‌بخش فلسطين، حمايت مالي مي‌کرد و حزب‌الله لبنان سلاح مي‌داد. جرم او نابخشودني‌تر شد وقتي مقاومين اُورسوراوآز لغو حكم اعدام را وارد برنامه آينده‌شان كردند و سخنان رئيس‌جمهور كنوني ايران، احمدي‌نژاد، را در رابطه با خط زدن اسرائيل از نقشة جهان را محكوم نمودند. شازده خانم فريبا پالتو پوست خود را به‌سرعت تمام پشت‌ورو كرد ، آن‌هم در روزگاري كه دردناک‌ترين دوران براي دوستانش بود. ناگفته پيداست به خاطر اين بريدگي، سرنوشت او بسيار متفاوت از آن خانم ايراني كانادايي بود كه در حين سفر به كشور پارس سابق، دستگيرشده و بعد از تجاوز، در زير شكنجه تمام‌کش شده بود. وي بدون هيچ مانعي به شهر پاريس عزيزش بازگشت و حالا مشغول فخرفروشي در رابطه با سفرهاي طول و درازش است. خب البته حتماً ايشان يك خبرنگاري هم مي‌يابند كه اين شاهكارها را بازتاب بدهد بدون اينكه بفهمد نقطة آغاز و پايان آنچه بوده و يا بهاي خون تازه و كهنه اين وقايع چه مي‌باشد.
بگذاريد همة اين‌ها را به فراموشي بسپاريم و به فكر قربانيان باشيم. اين‌طوري بهتر است. كرامت آن‌هم بيشتر است.

hashtroodi_05

******

هابيليان 11 دي 1385-ملاقات نمايندگان کانون هابيليان باخانم فريبا هشترودي

hashtroodi_06روز دوشنبه 11 دي‌ماه 85، خانم فريبا هشترودي، عضو سابق شوراي ملي مقاومت که اخيراً به ايران مسافرت کرده است، با آقايان سيد محمدجواد هاشمي نژاد و محمد ثانوي، دبير کل و مدير اجرايي کانون هابيليان ملاقات و گفتگو نمود، در اين ملاقات خانم هشترودي در جريان فعاليت‌هاي بشردوستانه کانون هابيليان قرار گرفت.
در اين ملاقات، ابتدا آقاي هاشمي نژاد با اشاره به چگونگي شکل‌گيري کانون هابيليان يادآور شد که: “ما به‌عنوان قربانيان تروريسم، تشکل غيردولتي هابيليان را راه‌اندازي کرده‌ايم اما به دنبال انتقام‌گيري نيستيم و حتي در دنياي وانفساي امروزي نيز هيچ اميدي به اجراي عدالت هم hashtroodi_07نداريم، اما با اعتقاد به اين‌که مجاهدين به يک فرقه به‌غايت واپس‌گرا تبديل‌شده‌اند، اعضاي آن‌ها را به‌مانند قربانيان تفکرات سکتاريستي مي‌دانيم، اميدواريم اجراي عدالت در دو شکل محاکمه بين‌المللي سردمداران فرقه و رهايي قربانيان آن عيني گردد.”
در پايان اين ديدار آقاي هاشمي نژاد، سي دي حاوي اسامي و مشخصات 16000 قرباني تروريسم را تحويل عضو سابق شوراي ملي مقاومت داد و بروشورهايي که تصاويري از قربانيان غيرنظامي و غيردولتي خصوصاً کودکان را در خود جاي‌داده بود را به ايشان تحويل داد.
hashtroodi_08

******

چند مقاله از اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران

بعد از رفتن فريبا هشترودي به ايران تحت حاكميت رژيم آخوندي

و ديدار با دژخيمان وزارت اطلاعات در سال 85

نشريه مجاهد 7 بهمن 85

گزارش نتيجه عمليات – دکتر منوچهر هزارخاني

hashtroodi_09خميني كه در اوايل سلطنتش، عادت داشت براي تهييج پاسداران بگويد «كاش من هم يك پاسدار بودم»، اگر هنوز زنده مي‌بود، شك ندارم كه امروز مي‌گفت: كاش من هم يك «ان.جي. آ» ي مسالمت‌جو و بشردوست بودم، به همان رأفت و عطوفت «قربانيان خشونت»، به همان صافي و صداقت «هابيليان»!
ضربه خيانت بار بود. مشاهده تصوير دوستي فوق‌العاده نزديك باحجاب اجباري در حضور عاملان رسواي جنگ رواني دشمن، البته كه براي هر كس تکان‌دهنده است. براي من، ازنظر عاطفي مرگبار بود. نه جاي انكار است، نه جاي پنهان‌کاري. مرگ «عمو» ي فريبا هشترودي را، به‌عنوان يكي از «ضايعات جانبي» جنگ رواني رژيم با مقاومت، هابيليان و بقيه گرازها مي‌توانند جشن بگيرند. از اين احساس شخصي فعلاً بيش از اين نمي‌خواهم بگويم.
اما وقتي از ديدگاهي كلي‌تر به علم‌شنگة هابيليان مي‌نگري و به دلسوزي يكي از آن‌ها براي فقدان دموكراسي در جنبش مقاومت برمي‌خوري، تمام طنز تاريخ را در آن متبلور مي‌بيني، آن‌قدر كه همين نعش «عمو» را هم از خنده روده‌بر مي‌كند. چون باز به خاطر مي‌آورد كه خميني در آغاز سلطنتش آيه نازل كرده بود كه آن‌هايي كه از دموكراسي دم مي‌زنند، غرب‌زده‌اند و مخالف اسلام؛ و حزب‌اللهي‌هاي قداره‌بند آن زمان، وقتي به تظاهرات خياباني ما حمله مي‌كردند شعار مي‌دادند «دموكراتيك و ملي، هر دو فريب خلق است». آن‌وقت‌ها دموکراسي خواهي گناهمان بود، امروز كمبود دموكراسي را گناهمان مي‌دانند. ما كه، به‌قول‌معروف، بر سر موضعمان هستيم، در اردوي حزب‌اللهيان چه پيش‌آمده كه يک‌باره صد و هشتاد درجه تغيير جهت داده‌اند؟ اتفاقي كه افتاده، اين است: آن‌وقت‌ها كه فقط عصارة خالص رسوبات ارتجاعي جامعه بودند، حرف دلشان را مي‌زدند؛ حالا، پس از آلوده شدن به گند انواع نادمان و توابان، به مهره‌هاي سياسي يك جنگ كثيف رواني بدل شده‌اند و نقشي را كه به عهده‌شان گذاشته‌شده، بازي مي‌كنند.
زنده‌ياد شكري مي‌گفت وقتي مسألة مورددعوا را وسط بگذاري، اضافات و ملحقاتش را كنار بزني، جرم‌هاي دور و برش را پاک‌کني و آن را بتراشي، بتراشي تا به اصل مطلب برسي، مي‌بيني كه همة داستان حول محوري مي‌گردد كه شايد از مو هم نازک‌تر باشد ولي حتماً از فولاد سخت‌تر است. دعواي ما با استبداد ديني حاكم هم جلوه‌يي از همين تمثيل است. شوراي ملي مقاومت، شوراي واقعي نيست؟ اعضاي شورا مسحور يا مرعوب مجاهدين‌اند؟ روابط دروني خود مجاهدين غير دموکراتيک است؟ بي‌عاطفه‌اند؟ به بچه‌هاي خودشان هم رسيدگي نمي‌كنند؟ به خانواده‌هايشان توجهي ندارند يا رنجشان مي‌دهند؟… بگذاريد همة ايرادها و انتقادهاي واقعي، فرضي، خيالي، جعلي يا اختراعي را چشم‌بسته و بي‌گفتگو بپذيريم و كنار بگذاريم تا به جان مطلب، به همان پرسش اصلي كه موضوع و محتواي مقاومت است برسيم: آيا در تلاش براي برانداختن نظام ولايت‌فقيهـ كه به تصديق همگان گام اول براي ورود به‌جادة دموكراسي است‌ـ سست شده‌ايم؟ يا درجايي كوتاه آمده‌ايم؟ يا به سازش با طاعون استبداد ديني تمايل نشان داده‌ايم؟ خلاصه آيا گناهمان اين است كه اين كارها را كرده‌ايم يا گناهمان اين است كه اين كارها را نكرده‌ايم؟ فقط در پاسخ به اين سؤال است كه جهت اصلي مبارزه تعيين و تعريف مي‌شود. فقط در اين نقطه است كه اخلاق باسياست درمي‌آميزد و معيار ارزش‌گذاري گفتارها و كردارها و تميز خوب از بد، درست از نادرست و خدمت از خيانت مي‌شود. فقط اينجاست كه خط سرخ معناي واقعي پيدا مي‌كند: با هر شدت كه دلخواه توست، جنبش مقاومت را به رگبار انتقاد ببند، صدر تا ذيلش را از دم تيغ نقد بگذران، اما… خط تمايز با دشمن را مخدوش نكن! اگر همين را بپذيري ديگر جايي براي تيغ‌هاي دو دم عليه مقاومت باقي نمي‌ماند.
اصالت خود مقاومت هم از همين‌جاست كه محك مي‌خورد تا معلوم شود دعوايش با رژيم حاكم دعواي يك جاه‌طلبي ارضا‌نشده با يك جاه‌طلبي ارضا شده ولي زياده‌طلب است يا جدالي است بنيان‌گذار و حاوي بشارتي از يك آيندة بهتر. در همين‌جاست كه معلوم مي‌شود آيا مقاومت واكنشي انفعالي‌ـ يا حتي فعال‌ـ در مقابل سركوبي است كه مي‌خواهد جامعه را به گورستان بدل كند يا، به‌عکس، كنشي است اول، اصيل و بنيان‌گذار كه، به‌رغم ظاهر، بر سركوب تقدم دارد و سركوب است كه در پاسخ به اين كنش به دنبالش مي‌دود تا از ميانش بردارد. گفتن ندارد كه از همين رو در همين‌جا هم هست كه اين تقابل از منظر عاطفي، گاه صورت تراژيك پيدا مي‌كند.
در اين چشم‌انداز، عمليات موردبحث نه دستاوردي داشته و نه تكرارش در آينده مي‌تواند نتيجة دلخواه رژيم، يعني متلاشي کردن مقاومت را به همراه بياورد. ايدة مقاومت را ديگر به هيچ وسيله‌يي نمي‌توان از ميان برداشت، اما اگر قصدشان اين است كه جنبش مقاومت را در شكل و شمايل كنونيش از سر راه بردارند، شايد وسيلة مؤثرتر از ان.جي. آ بازي و جنگ رواني، همان شيوة آشنا و سنتي حذف فيزيكي باشد. كه در صورت بازگشت به اصل و پذيرش چنين شيوه‌يي، البته ديگر لزومي هم نخواهد داشت كه ديپلماتـ تروريست‌ها بعد از هر عمل، يك كاسكت به‌عنوان نشانة شناسايي به‌جا بگذارند، چون امروزه در پنج قاره عالم كسي نيست كه نداند در هر قتل سياسي در هر جا كه اتفاق بيفتد، اول بايد به سراغ «اسلام عزيز» رفت.

******

در حاشيه ديدار فريبا هشترودي با مأموران گشتاپو– پرويز خزايي

hashtroodi_10در سايت يكي از شعبه‌هاي نشان‌دار گشتاپوي رژيم بنام «هابيليان» خبر و تصاويري از نشست فريبا هشترودي با آن در تهران منتشرشده است. هركس سابقه اين‌يکي شعبه وزارت اطلاعات آخوندي (هابيليان) كه درواقع سپاه قدس سياسي رژيم منفور آخوندي است را بداند و نسبت به كاركرد اصلي‌اش كه از هم پاشاندن دژ تاريخي اشرف و سربريدن رزمندگان ارتش آزادي‌بخش است آشنايي داشته باشد- كمترين ترديدي در خيانت هشترودي در پيوستن به‌صف دشمن نخواهد کرد. اين شعبه در اروپا و کشورهاي ديگر به‌ويژه در بين نمايندگان مجلس‌هاي اين کشورها به دليل سم‌پاشي‌هاي مستمر و سازمان‌يافته و کليشه‌يي‌اش و اسناد جعلي که عليه مقاومت مردم ايران منتشر مي‌کند به سازمان و سايت ملايان مشهور است. در سازمان ملل نيز اين سازمان آخوندي و اين قبيل سازمان‌هاي دولت‌هاي ديکتاتوري که خود را غيردولتي قلمداد مي‌کنند به گنگو (GONGO) معروف هستند يعني سازمان‌هاي غيردولتي دولتي!!.
به دنبال آن در ديگر سايت‌هاي شناخته‌شده داخلي و خارجي آخوندها از ديدبان گرفته تا آوا و اينترلينك ديدار هابيليان با هشترودي و پيوستنش به صفوف دشمن مورد استقبال عوامل و مزدوران رژيم قرار گرفت. مأموران نشان‌دار اين سايت‌هاي آبرو باخته اطلاعات مرتباً به او خيرمقدم ميگويند.
خبر اصلي سايت هابيليان مزين به دو سه عكس از ايشان در ديدار با دو نفر از مسئولين بالاي آن سازمان گشتاپويي, ديگري تصويري از يك بزاز در بازار و چهارمي ليستي از «قربانيان تروريست» به تقليد از ليست 20 هزارنفره از 120 هزار شهداي مقاومت عليه فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران عزيزمان است.
فريبا هشترودي روسري اجباري بر سر در حال مذاكره با دژخيمان اطلاعات است. دريکي ديگر تصوير بزازي كه پشت به طاقه‌هاي پارچه‌اش در بازار ايستاده است. اين بزاز را از کشته‌شدگان توسط مقاومت معرفي کرده‌اند. و دليل بي‌گناه بودنش اينکه بزاز بوده است. اين را پسرش در ديدار رسمي با هشترودي مي‌گويد؛ که البته اين پسر الآن يکي از دو مدير و گرداننده معركهٴ هابيليان است!!. مجسم کنيد تصوير لاجوردي جلاد اوين را در پشت حجره روسري و زيرپيراهني فروشي‌اش در بازار تهران و ارائه آن به‌عنوان دليل بي‌گناهي آن جلاد مخوف.
عكس چهارم از روي جلد يك سي دي گرفته‌شده است كه گويا حاوي «16000» نام عاملين رژيم فاشيست بوده است كه به دست مقاومت داخلي مردم ايران به هلاكت رسيده‌اند. (البته حتماً با اضافه کردن يک سري عکس‌هاي جعلي از آرشيو بيمارستان‌هاي سوانح کشور). به‌زودي شايد وزارتخانه مربوطه رژيم تشكل واحدي در سراسر جهان تشكيل دهد و برايش عضوگيري نمايد. يك انترناسيونال ”دفاع از به هلاکت رسيدگان به دست جنبش‌هاي مقاومت ضد فاشيستي و ديکتاتوري جهان”! با تشكيل اين هابيليان- انترناسيونال بدون شك ليست مذكوره از 16 هزار به 16 ميليون هم [برو بالا!] خواهد رسيد.
در آرشيوهاي ملي فرانسه, ايتاليا, اسپانيا، آلمان, بلژيك, هلند, فنلاند و دانمارك و نروژ و… هزاران نام و صدها تصوير از مأمورين و افراد گشتاپو [وزارت اطلاعات] – اس اس [سپاه پاسداران] – هيتلر يونگن [بسيجي‌هاي جوان] و افراد تبعه اين كشورها [هم‌وطنان خودشان] كه مزدور فاشيسم شده بودند، وجود دارد كه همگي آن «قربانيان»! به دست هسته‌هاي مقاومت لارزيستانس فرانسز- لوس پاتيزانوس‌هاي اسپانيا و ايتاليا – ويدراشتانت‌هاي آلمان و بلژيک و هلند – فريهت رودهاي دانمارك و موتستاندرهاي نروژ کشته‌شده‌اند, عكسي هم از كويسلينگ خائن معروف نروژي (لابد پشت دکه‌يي در بازار اسلو) چاپ کنند. او كسي بود که به هيتلر پيوست و بعد از آزادي اين كشور تيرباران شد.
در آن روزگار متأسفانه معدودي هنرمندان و نويسندگان شهيري بودند (نه کوتوله‌هايي ازاين‌دست) که با پشت کردن به مردم و مقاومتشان به برلين رفتند و در کنار هيملر و گوبلز و حتي درمحضرخود پيشوا نشستند و عکس‌هايشان توسط گشتاپو باآب‌وتاب منتشر گرديد. يک نمونه آن کنوت هامسن نويسنده معروف بود که خود در اوج شهرت ملي با آن سفر و آن ملاقات‌ها و عکس‌هاي ننگين (و نوشتن آن مقاله معروف درآفتن پستن عليه دشمنان هيتلر) در زباله‌دان نازيسم شيرجه رفت …
اما… عجالتاً چند نکته تكميلي براي اين نوشته:
اينكه كسي به جنبش مقاومتي بپيوندند بعداً بيرون بزند و يا بيرونش كنند كه يك امر طبيعي است و تاريخ همه جنبش‌هاي ضد استعماري –ضد ديكتاتوري و به‌ويژه ضد فاشيستي، پراست ازآن.
اينكه بخش كوچكي از اين بيرون رفتگان يا بيرون شدگان به سركوبگران و به ديكتاتورهاي خون‌آشام و فاشيست‌ها پيوستند – آن‌هم متأسفانه- اگرچه نمي‌شود گفت طبيعي بوده است- اما به‌کرات در تاريخ جهان اتفاق افتاده است (*پاورقي).
در اين مختصر، اصلاً درصدد نيستم نه به مسائل شخصي يا نتيجه اجتناب‌ناپذير بي پرنسيپي‌ها بپردازم. اين هم كه چگونه آدمي ناشناخته و گمنام بر روي درياي پررنج و خون يك مقاومت پرآوازه به آلاف و الوف مي‌رسد و آنگاه امر بر او مشتبه مي‌شود، آن‌قدر كه سرانجام و در طول زمان سر از وزارت بدنام درمي‌آورد، امر ناشناخته و تجربه ناشده‌يي نيست و همه هم‌وطنان ما در 25 سال گذشته با آن کم‌وبيش آشنا هستند. از سوز دل شخص خودم هم به‌عنوان عضو و نماينده اين مقاومت در شمال اروپا درمي‌گذرم كه چگونه بارهاوبارها شاهد تلکه کردن‌هاي کانال‌هاي سياسي و اجتماعي توسط نامبرده بودم و خون‌دل مي‌خوردم. به شکايت‌هاي متعدد و مبسوطي هم كه از کانال‌هاي خارجي و ايراني دريافت مي‌کردم، كاري ندارم. مسئولين امر در جريان هستند و من واقعاً بعضي وقت‌ها از مدارا و تحمل آن‌ها شگفت‌زده مي‌شدم. كار به آنجا رسيد كه اين نمايندگي، پس از چند اخطار کتبي و شفاهي به خودش، سرانجام از دبيرخانه شورا کتباً تقاضا نمود که ايشان را براي هيچ برنامه‌يي به کشورهاي نورديک اعزام نکنند. تا اينكه در آذرماه سال 83 در مركز به ما گفتند كه عذر ايشان محترمانه خواسته شد و به دنبال کار خود رفت.
اما چرا در اين دوره به تهران و به خدمت رژيم خامنه‌اي- احمدي‌نژاد وبديدارگشتاپوي آن مي‌رود و اين‌چنين خيانت بار درکنارماموران گشتاپوي رژيم ايران سوز, به صحبت و مذاکره مي‌پردازد؟
اين سايت بازي‌ها و حلوا حلوا کردن‌هاي عوامل گشتاپوي رژيم، قبل از هر چيز نشان مي‌دهد که ”نظام” در برابر مقاومت تا چه اندازه به روغن‌سوزي و پيسي افتاده است.
از طرف ديگر بايد ديد که آيا در اين دوره كه اوج جنايت و درندگي و قله وحشيگري داخلي و بين‌المللي رژيم ولي‌فقيه دوم است آيا او-که تصور نمي‌کرديم به اين درجه از سقوط برسد – براي دريافت چه امتيازاتي اين‌چنين به حراج خود، آن‌هم با ديدار و عكس گرفتن با مزدوران دست چندم گشتاپوي حاج‌آقا اژه‌اي، مبادرت كرده است.
شايد هم حاج‌آقا گشتاپو، برنامه ديگري را رقم‌زده است كه در قدم‌هاي بعدي روشن خواهد شد؛ اما صرف‌نظر از هر جوابي که بتوان براي اين اقدام سرتاپا فلاکت و ايضاً خيانت بار فريبا هشترودي يافت- يا هر توجيهي که به‌ضميمه يک من سريشم از خودش و يا ديگري بشنويم- بدون شک مي‌توان اين نتيجه جانبي راهم گرفت كه دستکم در يک‌قلم همكاري سرويس‌هاي آخوندي – فرنگي درزمينهٔ اجراي شعار ”هم روسري هم توسري”، و تقبل خفت‌بار حجاب اجباري، قافيهٴ طرح را در همين قدم اول باخته‌اند!

پرويز خزائي

ششم ژانويه 2007

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقي: رجوع شود به اسناد تاريخي کشورها اروپايي به‌ويژه به عکس‌هاي سر تراشيدهگان در خيابان‌هاي كپنهاك دريك روز تابستان پايان اشغال هيتلر. تاريخ ژوئيه 1945 آدرس مرکز اسناد مقاومت. كپنهاك – دانمارك

******

پرونده‌يي که بسته شد –مهدي سامع

hashtroodi_11سال 2003 براي مقاومت ايران سال سختي بود. در معامله‌‌يي ننگين بين نيروهاي ائتلاف و استبداد مذهبي حاکم بر ايران، قرارگاه‌هاي ارتش آزادي‌بخش ملي ايران بمباران شد. در تابستان همين سال در فرانسه و اين بار هم باز در يک معامله شرم‌آور به دفتر شوراي ملي مقاومت حمله شد و تعدادي از فعالان جنبش مقاومت توسط پليس فرانسه دستگير شدند. در آن زمان دستگاه گفتمان سازي وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي از زبان تعدادي از رسانه‌ها و سياستمداران اعلام کرد که «پرونده مجاهدين و شوراي ملي مقاومت بسته شد.» و ما خطاب به وزارت اطلاعات رژيم گفتيم که اين پرونده در عراق و فرانسه و يا در واشنگتن و مسکو و لندن گشوده نشده که در اين مکان‌ها بسته شود. اين پرونده در خاک ايران و به دست مردم ايران گشوده شده و سرنوشت آن‌هم در خاک ايران رقم خواهد خورد. در همان زمان فريبا هشترودي لابد تحت تأثير «روشنگري‌هاي» مدياي قدرت و ثروت که معاملات ننگين با ولايت خامنه‌اي را سفيدکاري مي‌کردند، تصميم خود را گرفت. خانم هشترودي در آن زمان مي‌گفت که تصميم دارد مثل يک ژورناليست آزاد و فارغ از هر «التزام دست و پاگيري» فعاليت کند. من ازجمله افرادي بودم که مدافع خداحافظي محترمانه با وي بودم و خوشبختانه چنين شد. بدين ترتيب او پرونده همکاري با مقاومت را بست و آرزوي من اين بود که وي بتواند به‌عنوان يک روزنامه‌نگار براي آزادي انديشه و بيان فعاليت کند. سرانجام روشنگري‌هاي «سربازان گمنام امام زمان» فريبا هشترودي را به‌جايي کشاند که پرونده جديد خود را دريکي از شعبه‌هاي وزارت اطلاعات در تهران به نام «کانون هابيليان» به نمايش بگذارد. گذار از خدمت به خيانت بسي تاسفبار است؛ اما حقيقت اين است که خانم فريبا هشترودي راه خيانت به آرمان‌هاي مردم ايران و پيوستن به ولايت خامنه‌اي را آگاهانه انتخاب کرده است.

******

در حلقه محبت هابيليان _ عزيزاله پاک‌نژاد

hashtroodi_12چندي پيش تلويزيون كانال سه فرانسه در ساعتي از شب برنامه‌يي را نشان داد كه به‌طور اتفاقي توجه من را جلب كرد. عنوان برنامه «آيا بايد از ايران ترسيد؟» تعيين‌شده بود كه در متن يكي از برنامه‌هاي ثابت اين كانال دولتي نمايش داده مي‌شد. علت كنجكاوي من شركت فريبا هشترودي در ميان شرکت‌کنندگان بود. تركيب «ايرانيان» شرکت‌کننده و حرف‌هايي كه زدند به‌شدت جهت‌دار و «احمدي‌نژادي» بود. نامبرده درمجموع سه چهار دقيقه حرف زد ولي همين زمان كافي بود كه من با شناختي كه از او داشتم درك كنم كه جاده را براي رفتن به زير قباي ملأ صاف مي‌کند. مدت زيادي نگذشت كه با ديدن چهره درهم‌شکسته‌اش در كنار دو تن از هابيليان در تهران! مدتي بهت‌زده نگاهش كردم. عکس‌هايي كه به‌جز زشتي و پليدي و تاريكي و خيانت به مغز متبادر نمي‌کرد. هابيليان ظاهراً در حال دادن گزارش «موارد نقض حقوق بشر توسط مجاهدين در ايران» به او بودند. يادم آمد كه در آن برنامه كذايي كانال سه در ضمن صحبت‌هايش از حقوق بشر دم زد و پدرش را يكي از بزرگ‌ترين حاميان و مدافعان حقوق بشر ناميد و خلاصه دل‌مشغولي و نگرانيش را در مورد «نقض حقوق بشر» نشان داد؛ و به‌رسم هم‌کاسه‌هاي رژيم ضد بشري, از اينكه اروپا به اتم رژيم چسبيده و به حقوق بشر توجه نمي‌کند مي‌ناليد؛ و اينكه احمدي‌نژاد در حرف‌هايي كه ميزند صادق است. هماني را كه فكر مي‌کند بيان مي‌کند و خلاصه مثل خاتمي دروغ نمي‌گويد و اينكه بيخود به خود ايشان مي‌گويند كه از آخوندها متنفر است. او از هيچ‌کس متنفر نيست و فقط از بعضي از «ايده‌ها» متنفر است و از اين حرف‌ها. عجبا كه در قدم اول و در بدو ورود به تهران براي شروع تلاش‌هاي حقوق بشريش كه فقط ريش آخوندها را به خنده مي‌جنباند, به لجنزار «هابيليان», شعبه حقوق بشري وزارت اطلاعات رژيم, مي‌لغزد و از قولش گفته مي‌شود كه در شوراي ملي مقاومت «وقتش را تلف» مي‌کرده است. بر فرش خون پا مي‌گذارد و با جلاد دست مي‌دهد و با او عقد اخوت مي‌بندد. زهي بي‌شرمي و وقاحت. در تجربه چندين ساله هم‌سنگري با مجاهدين در شوراي ملي مقاومت ايران, لحظاتي بوده كه در مقابل رويدادها و مسائل و مشكلات سهمگيني كه رژيم ضد بشري آخوندها براي ما فراهم مي‌کرد, شاهد فداکاري‌ها و ازخودگذشتگي‌ها و انسانيتي بوده‌ام كه مجاهدين آزاده از پايين تا بالا از خود نشان داده و تنها چيزي كه برايشان مطرح نبوده حساب‌وکتاب كردن در مورد اعمال و رفتار هم‌سنگرانشان بوده است. ايشان اگر ذره‌يي وجدان برايش باقي‌مانده باشد حتماً به ياد مي‌آورد كه خود او سهم بسيار زيادي از اين ارزش‌ها را به‌رايگان دريافت كرده است و وقتش در اينجا تلف نشده است! امشب براي نوشتن اين مطلب كوتاه احساسي دوگانه داشتم. اينكه او دست خود را به جلاد مردم ايران داد برايم بسيار دردناك بود؛ اما دردناک‌تر و غيرقابل‌قبول‌تر از آن اين بود كه اين كار را به‌سادگي برگزار كنم و از كنار آن تحت عنوان اينكه اين هم يكي ديگر از كساني بود كه در نيمه‌راه به مردم پشت كرد و رفت, عبور كنم. روشن است هر چه در مورد اعمال ننگين و خيانتبار فريبا هشترودي بنويسم كم است, ولي به نظرم رسيد كه روضه‌خواني‌ها و دهان‌دريدگي‌هاي مزدوران هابيلي و قابيلي رژيم خود به‌اندازه كافي روشنگر ذهن جواناني است كه امروز با گذشتن از همه‌چيز خود سعي بر دفن اين رژيم و همه سياهي‌ها و جناياتش دارند و ما بيشتر از هركس وظيفه‌داريم در اين راه آن‌ها را ياري برسانيم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر