۱۳۹۵ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

فريبا هشترودي با مأموران گشتاپو– در حاشيه ديدارنوشته ای از پرويز خزايي

  فريبا هشترودي با مأموران گشتاپو–

در حاشيه ديدارنوشته ای از

پرويز خزايي

hashtroodi_10 
در سايت يكي از شعبه‌هاي نشان‌دار گشتاپوي رژيم بنام «هابيليان» خبر و تصاويري از نشست فريبا هشترودي با آن در تهران منتشرشده است. 
هركس سابقه اين‌يکي شعبه وزارت اطلاعات آخوندي (هابيليان) كه درواقع سپاه قدس سياسي رژيم منفور آخوندي است را بداند و نسبت به كاركرد اصلي‌اش كه از هم پاشاندن دژ تاريخي اشرف و سربريدن رزمندگان ارتش آزادي‌بخش است آشنايي داشته باشد- كمترين ترديدي در خيانت هشترودي در پيوستن به‌صف دشمن نخواهد کرد. 
اين شعبه در اروپا و کشورهاي ديگر به‌ويژه در بين نمايندگان مجلس‌هاي اين کشورها به دليل سم‌پاشي‌هاي مستمر و سازمان‌يافته و کليشه‌يي‌اش و اسناد جعلي که عليه مقاومت مردم ايران منتشر مي‌کند به سازمان و سايت ملايان مشهور است. در سازمان ملل نيز اين سازمان آخوندي و اين قبيل سازمان‌هاي دولت‌هاي ديکتاتوري که خود را غيردولتي قلمداد مي‌کنند به گنگو (GONGO) معروف هستند يعني سازمان‌هاي غيردولتي دولتي!!.

به دنبال آن در ديگر سايت‌هاي شناخته‌شده داخلي و خارجي آخوندها از ديدبان گرفته تا آوا و اينترلينك ديدار هابيليان با هشترودي و پيوستنش به صفوف دشمن مورد استقبال عوامل و مزدوران رژيم قرار گرفت. مأموران نشان‌دار اين سايت‌هاي آبرو باخته اطلاعات مرتباً به او خيرمقدم ميگويند.

خبر اصلي سايت هابيليان مزين به دو سه عكس از ايشان در ديدار با دو نفر از مسئولين بالاي آن سازمان گشتاپويي, ديگري تصويري از يك بزاز در بازار و چهارمي ليستي از «قربانيان تروريست» به تقليد از ليست 20 هزارنفره از 120 هزار شهداي مقاومت عليه فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران عزيزمان است.

فريبا هشترودي روسري اجباري بر سر در حال مذاكره با دژخيمان اطلاعات است. دريکي ديگر تصوير بزازي كه پشت به طاقه‌هاي پارچه‌اش در بازار ايستاده است. اين بزاز را از کشته‌شدگان توسط مقاومت معرفي کرده‌اند. و دليل بي‌گناه بودنش اينکه بزاز بوده است. اين را پسرش در ديدار رسمي با هشترودي مي‌گويد؛ که البته اين پسر الآن يکي از دو مدير و گرداننده معركهٴ هابيليان است!!. مجسم کنيد تصوير لاجوردي جلاد اوين را در پشت حجره روسري و زيرپيراهني فروشي‌اش در بازار تهران و ارائه آن به‌عنوان دليل بي‌گناهي آن جلاد مخوف.

عكس چهارم از روي جلد يك سي دي گرفته‌شده است كه گويا حاوي «16000» نام عاملين رژيم فاشيست بوده است كه به دست مقاومت داخلي مردم ايران به هلاكت رسيده‌اند. (البته حتماً با اضافه کردن يک سري عکس‌هاي جعلي از آرشيو بيمارستان‌هاي سوانح کشور). به‌زودي شايد وزارتخانه مربوطه رژيم تشكل واحدي در سراسر جهان تشكيل دهد و برايش عضوگيري نمايد. يك انترناسيونال ”دفاع از به هلاکت رسيدگان به دست جنبش‌هاي مقاومت ضد فاشيستي و ديکتاتوري جهان”! با تشكيل اين هابيليان- انترناسيونال بدون شك ليست مذكوره از 16 هزار به 16 ميليون هم [برو بالا!] خواهد رسيد.

در آرشيوهاي ملي فرانسه, ايتاليا, اسپانيا، آلمان, بلژيك, هلند, فنلاند و دانمارك و نروژ و… هزاران نام و صدها تصوير از مأمورين و افراد گشتاپو [وزارت اطلاعات] – اس اس [سپاه پاسداران] – هيتلر يونگن [بسيجي‌هاي جوان] و افراد تبعه اين كشورها [هم‌وطنان خودشان] كه مزدور فاشيسم شده بودند، وجود دارد كه همگي آن «قربانيان»! به دست هسته‌هاي مقاومت لارزيستانس فرانسز- لوس پاتيزانوس‌هاي اسپانيا و ايتاليا – ويدراشتانت‌هاي آلمان و بلژيک و هلند – فريهت رودهاي دانمارك و موتستاندرهاي نروژ کشته‌شده‌اند, عكسي هم از كويسلينگ خائن معروف نروژي (لابد پشت دکه‌يي در بازار اسلو) چاپ کنند. او كسي بود که به هيتلر پيوست و بعد از آزادي اين كشور تيرباران شد.

در آن روزگار متأسفانه معدودي هنرمندان و نويسندگان شهيري بودند (نه کوتوله‌هايي ازاين‌دست) که با پشت کردن به مردم و مقاومتشان به برلين رفتند و در کنار هيملر و گوبلز و حتي درمحضرخود پيشوا نشستند و عکس‌هايشان توسط گشتاپو باآب‌وتاب منتشر گرديد. يک نمونه آن کنوت هامسن نويسنده معروف بود که خود در اوج شهرت ملي با آن سفر و آن ملاقات‌ها و عکس‌هاي ننگين (و نوشتن آن مقاله معروف درآفتن پستن عليه دشمنان هيتلر) در زباله‌دان نازيسم شيرجه رفت …

اما… عجالتاً چند نکته تكميلي براي اين نوشته:

اينكه كسي به جنبش مقاومتي بپيوندند بعداً بيرون بزند و يا بيرونش كنند كه يك امر طبيعي است و تاريخ همه جنبش‌هاي ضد استعماري –ضد ديكتاتوري و به‌ويژه ضد فاشيستي، پراست ازآن.

اينكه بخش كوچكي از اين بيرون رفتگان يا بيرون شدگان به سركوبگران و به ديكتاتورهاي خون‌آشام و فاشيست‌ها پيوستند – آن‌هم متأسفانه- اگرچه نمي‌شود گفت طبيعي بوده است- اما به‌کرات در تاريخ جهان اتفاق افتاده است (*پاورقي).

در اين مختصر، اصلاً درصدد نيستم نه به مسائل شخصي يا نتيجه اجتناب‌ناپذير بي پرنسيپي‌ها بپردازم. اين هم كه چگونه آدمي ناشناخته و گمنام بر روي درياي پررنج و خون يك مقاومت پرآوازه به آلاف و الوف مي‌رسد و آنگاه امر بر او مشتبه مي‌شود، آن‌قدر كه سرانجام و در طول زمان سر از وزارت بدنام درمي‌آورد، امر ناشناخته و تجربه ناشده‌يي نيست و همه هم‌وطنان ما در 25 سال گذشته با آن کم‌وبيش آشنا هستند. از سوز دل شخص خودم هم به‌عنوان عضو و نماينده اين مقاومت در شمال اروپا درمي‌گذرم كه چگونه بارهاوبارها شاهد تلکه کردن‌هاي کانال‌هاي سياسي و اجتماعي توسط نامبرده بودم و خون‌دل مي‌خوردم. به شکايت‌هاي متعدد و مبسوطي هم كه از کانال‌هاي خارجي و ايراني دريافت مي‌کردم، كاري ندارم. مسئولين امر در جريان هستند و من واقعاً بعضي وقت‌ها از مدارا و تحمل آن‌ها شگفت‌زده مي‌شدم. كار به آنجا رسيد كه اين نمايندگي، پس از چند اخطار کتبي و شفاهي به خودش، سرانجام از دبيرخانه شورا کتباً تقاضا نمود که ايشان را براي هيچ برنامه‌يي به کشورهاي نورديک اعزام نکنند. تا اينكه در آذرماه سال 83 در مركز به ما گفتند كه عذر ايشان محترمانه خواسته شد و به دنبال کار خود رفت.

اما چرا در اين دوره به تهران و به خدمت رژيم خامنه‌اي- احمدي‌نژاد وبديدارگشتاپوي آن مي‌رود و اين‌چنين خيانت بار درکنارماموران گشتاپوي رژيم ايران سوز, به صحبت و مذاکره مي‌پردازد؟

اين سايت بازي‌ها و حلوا حلوا کردن‌هاي عوامل گشتاپوي رژيم، قبل از هر چيز نشان مي‌دهد که ”نظام” در برابر مقاومت تا چه اندازه به روغن‌سوزي و پيسي افتاده است.

از طرف ديگر بايد ديد که آيا در اين دوره كه اوج جنايت و درندگي و قله وحشيگري داخلي و بين‌المللي رژيم ولي‌فقيه دوم است آيا او-که تصور نمي‌کرديم به اين درجه از سقوط برسد – براي دريافت چه امتيازاتي اين‌چنين به حراج خود، آن‌هم با ديدار و عكس گرفتن با مزدوران دست چندم گشتاپوي حاج‌آقا اژه‌اي، مبادرت كرده است.

شايد هم حاج‌آقا گشتاپو، برنامه ديگري را رقم‌زده است كه در قدم‌هاي بعدي روشن خواهد شد؛ اما صرف‌نظر از هر جوابي که بتوان براي اين اقدام سرتاپا فلاکت و ايضاً خيانت بار فريبا هشترودي يافت- يا هر توجيهي که به‌ضميمه يک من سريشم از خودش و يا ديگري بشنويم- بدون شک مي‌توان اين نتيجه جانبي راهم گرفت كه دستکم در يک‌قلم همكاري سرويس‌هاي آخوندي – فرنگي درزمينهٔ اجراي شعار ”هم روسري هم توسري”، و تقبل خفت‌بار حجاب اجباري، قافيهٴ طرح را در همين قدم اول باخته‌اند!

پرويز خزائي


ششم ژانويه 2007


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقي: رجوع شود به اسناد تاريخي کشورها اروپايي به‌ويژه به عکس‌هاي سر تراشيدهگان در خيابان‌هاي كپنهاك دريك روز تابستان پايان اشغال هيتلر. تاريخ ژوئيه 1945 آدرس مرکز اسناد مقاومت. كپنهاك – دانمارك

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر