فریبا هشترودی همنشین گشتاپوی ملاها - سونات شارلاتان و ارکستر مجلسی نوازندگان سازهای ارّه ای
از زبان خودش (فریبا هشترودی )در این کتاب بشنویم که الحق شنیدنی است:
”...... اگر
بنا را بر این بگذاریم که صرف ملاقات و نشستن در حضور مامورین امنیتی بر
سر یک میز نشان خیانت است. از همین جا به بانگ بلند بگویم که رهبریان
مجاهدین و بسیاری از متحدین خائنین کهنه کاری هستند. مگر آنها مجبور نشدند
به ملاقات مامورین امنیتی عراقی فرانسوی آمریکایی بشتابند . سایر موارد
پیشکشتان ....“!
سونات شارلاتان و ارکستر مجلسی نوازندگان سازهای ارّه ای
پرویز خزائی عضو و نماینده شورای ملی مقاومت ایران در اسکاندیناوی
نخست، شارلاتان، نامی که گذشتگان میشناختند و آخرین آن که ما میشناسیم و به آن اطمینان داریم!
بنیانگذار شارلاتانیسم در 1618 کسی بنام ”تابارین“ در فرانسه قرن هفدهم بود. او مدتها روی یک نیمکتی در ملاء عام بالا میرفت و اظهار فضل هنری میکرد. تا دلت بخواد هجویات می بافت، بلوف هنری میزد و با این کارهای بیهوده اش توجه و کمک مردم را بخود جلب میکرد. این اظهار فضل و هنر قلابی توسط او بر بالای نمیکت، یک لغت دیگر را در زبان ایتالیا برای این قبیل افراد ساخت که آنها را ”مونتیکو بنکو“ و در زبانهای دیگر ”مونت بنک“ یعنی نیمکت سوار نامیدند. ریشه خود کلمه ”شارلاتان“ از ریشه کلمه ”سیاریاره“ ایتالیایی، یعنی پرحرفی و چانه زنی مربوط به اهالی ده ”چرتو“ در ایتالیا بود که در این ده، در وسط بازار، با تبلیغ و چانه زنی و بلوف زدن، مستقیما به مردم دوا و دارو میفروختند. البته ناگفته نماند که کمدی هجو و مضحک تابارین الهام بخش مولیر بزرگترین کمدی نویس تاریخ کلاسیک غرب گردید. حالا به اختصار نام چند شارلاتان قدیمی دیگر:
· "جان پ بنکلی امریکایی"، که با دروغ و تبلیغات ساده گول زن، مدعی بود که از بیضه بز دوای مهمی کشف و تولید کرده است،
· "آلبرت آبرامز" امریکایی که مدعی بود طریقه فنی معالجه همه امراض بشری را، یک قلم کشف و اختراع کرده است،
· "الساندرو کالیوستروی" ایتالیایی، یک لا قبا، که خود را منسوب به اشراف اروپا و یک کنت و شاهزاده معرفی میکرد،
بخش دوم. شارلاتانی که ما میشناسیم و به این اطمینان داریم.
حالا بالاغیرتا، این یارو، یعنی علیرضا نوری زاده، آیا از گشت (همه) این چهار مشاهیر شارلاتانیسم بهره و نصیب و از هر کدام شگردی به ارث نبرده است؟ میگی نه بفرما:
· به محمدرضا پهلوی نامه نوشت که، اگر بودجه ملوکانه پرداخت شود، او برنامه ای برای نجات ایران از دست خمینی و راست و ریس نمودن اوضاع مملکت دارد– که منظور پنهانی اش نجات تاج و تخت ملوکانه بود ووو
· بعد از فوت شاه، روی نیمکت دیگری، این بار در لندن، بالا رفت و مدعی ارتباط مستقیم با خامنه ای شد. شارلاتان وطنی گفت این حضرت آقا خامنه ای، مرد فرهیخته ای است و تار هم میزند (لابد این اشتباه تار سازان بوده که شکل آن را طوری نساختند که از وافور به آسانی تشخیص داده شود!! ). شارلاتان وطنی در بوق کرده بود که "آقا"، اهل ادب و شعر و عرفان است و این شارلاتان از طریق دوستی بسیار نزدیک با شخصیت مهم بیت او، که دست راست اوست، یعنی آخوند محمدی گلپایگانی بوده، مرتب به آقا مشاوره میدهد که فلان و فلان کار را بکند تا شخصیت آقا و کل نظام آسیب نبیند ..... (رجوع شود به بخشهایی از ستون های هفتگی او در کیهان لندن)، و ایضا رجوع شود به توصیفی که از پولهای ننگینی که از رژیم و این ور و آنور میگرفت و به آن عنوان "پول های طیب و طاهر" میداد.
· با نوشتن نامه و پیام و ارتباطات عربی، مدعی دوستی و یار و یاوری و پالوده خوری با بالاترین رهبران جهان عرب و اسلام شد و تقاضای بودجه سوم (بعد از بودجه ملوکانه و بودجه ولایت مطلقه)، و ایضا لابد برای امنیت منطقه و آشتی های منطقه ای. ملاحظه میفرمایید که آنچه همه شارلاتانهای شهیر دارند او تنها دارد. بقول کرمانشاهیان عزیز، اصلا میمانه گشتشان!
سخن سوم. داستان بیبی سرگردان در تلویزیون شارلاتان لندنی
این یکی هم در نوع خودش بی همتاست. او با "من آنم" که دختر فلانی ام و سوء استفاده و سرکیسه کردن ماسیو (به زبان اصلی خودش فرانسوی یعنی گسترده) از نام این پدر شهیر و دانشمند، برای کانال زدن در بین ایرانیان و خارجیان و تلکه کردن و سپس روزنامه نگاری و نویسندگی، مدتی عضوی از شورای ملی مقاومت شد و بعد رفت. اما طولی نکشید که سر از تهران در آورد. مثل آن یکی که رفت و اموال خود را- با نوشتن یک نامه دیکته شده توسط حاج گشتاپو، تماما علیه مقاومت و خانم مریم رجوی رئیس جمهور دوران گذار- پس گرفت. اما معالاسف در یک سرانجام خفیف و خائنانه، در حالی که نیمه های شب بدنبال گرفتن یک تخت خالی در اورژانس بیمارستانهای تهران با تاکسی ها دست بدست میگشت- در آخرین تاکسی جانسپرد. دیدیم که با آن مال و منال، که به قیمت پشت کردن به تنها مقاومت متشکل و سازمان یافته ملت در زنجیر ایران- بدست آورد، نتوانست جان خود را نجات دهد و در راه نامطمئن رسیدن به یکی از اورژانس های تهران، نمیدانم به لقای کی پیوست!. بهادر شاه ظفر، آخرین پادشاه سلسله مغول تیموری هند، در حالت جان کندن در تبعید در کشور برمه، با این یک بیت به زبان هندی- اردو که اکنون روی قبر او حک شده است- به دیار نامعلوم در باقی! شتافت. بهادر شاه چنین سرود:
" ایتنا بد نصیب هی ظفر دفن کی لیه
دو گز زمین نی ملی وو کوی یار مه"
این زبانهای هندو- ایران، سخت هم خاندان و هم ریشه و هر دو جد اندر جد تمام زبانهای غربی و منطقه وسیعی در جهان بنام زبانهای هندو- اروپایی می باشند. پس عجالتا ترجمه،-که شاید هم لازم نبود: "آه ای "ظفر" چقدر بد آورده ای که حتی برای دفن تو دو گز زمین در سرزمین و کوی یار خودت نصیبت نشد.
القصه بیبی، که فریبا هشترودی باشد، یک راست میرود ایران. اینبار شرط و شروط بدست آوردن مال و منال این است که یکراست در ملاقات با ماموران "واواک- گشتاپو" در خفا حاضر شود و قول و قرار های زیر عبایی گذاشته و، بعنوان اولین اکت معاهده مربوطه، در جلسه یک مرکز تبلیغاتی گشتاپو یعنی سازمان غیر دولتی!! هابیلیان در ”اداره کل نفاق“ در وزارت اطلاعات ولایت، که یک نهاد بزرگ و رسمی با صدها مامور رسمی و غیر رسمی و خبرچین و نفوذی، مختص نابودی سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران است- شرکت و ملاقاتش بازتاب رسانه های ولایت مطلقه داشته باشد. پروژه این مرحله اول این معاهده ننگین و خائنانه- تکرار میکنم خائنانه- در معرض دید مردم در زنجیر قرار میگیرد. عکس های این فریبا هشترودی، در هتل مربوطه واواک رژیم و در دفتر این ماموران جانی و قاتل رشیدترین فرزندان ایران، با فنجان چای و گز و شیرینی واقعا دیدنی است.
در جایی دارند به او ”اسناد“ مظلومیت! و شهادت!! پاسداران و بسیجی ها و مامورین گم و نیمه گمنام (بخوانید اس اس و هیتلر یونگن و مامورین گشتاپو) بویژه عکس شاه شهیدانشان لاجوردی –آیشمن رژیم را نشان میدهند!
بدنبال آن یک سری کتاب و نوشته و سمپاشی و اظهار ندامت و توّابیت از اینکه مدتی عضو مقاومت علیه حکومت فاشیسمو- نازیسمو- خمینیسم بوده فاز دوم قضیه است. حالا اخیراً، بعد از یک دوره سرگردانی و تفاله مصرفی شدن، دوباره بیبی را از توی آرشیو در آورده و میخواهند که، اگر باز پروژه ای برای رفتن به ایران دارد- که خودش میگه دارد-، یک سری دیگر علیه مجاهد و شورایی و هموطنان مقاوم و کوشا در داخل و خارج کشور در حول این مقاومت تمام عیار، جدی و آخوند سوز، داستان سرایی کند. در اینجا مصاحبه آبروباخته مربوطه باید توسط تلویزیون آن شارلاتان لندنی فوق الذکر انجام شود که شد.
آنچه با حال است این است که نامبرده- ای کاشکی نام نبرده- پس از شرح و تفاسیر گفت و شنود و تایید مصاحبه گر تبلیغاتچی علیه مجاهدین و مقاومت- جمله ای از کتابش را بعنوان فصل الخطاب قرائت میکند که دفاعیه شنیعی است از همه فعالیت های نویسنده در زمینه اجرای فعال پروپاگاندای حاج گشتاپو. او در دفاع از بریدن و به جبهه فاشیسم خمینی پیوستن و ملاقات و قول و قرار و گرفتن ”اسناد“ از نمایندگان گشتاپو در تهران عبارت را میخواند. از زبان خودش در این کتاب بشنویم که الحق شنیدنی است:
”...... اگر بنا را بر این بگذاریم که صرف ملاقات و نشستن در حضور مامورین امنیتی بر سر یک میز نشان خیانت است. از همین جا به بانگ بلند بگویم که رهبریان مجاهدین و بسیاری از متحدین خائنین کهنه کاری هستند. مگر آنها مجبور نشدند به ملاقات مامورین امنیتی عراقی فرانسوی آمریکایی بشتابند . سایر موارد پیشکشتان ....“!
ابتدا ملاحظه بفرمایید که علیرغم گفته های قبلی اش، که با یک سری سازمانهای غیر دولتی! یعنی ”ان جی او“! دیدار کرده است، اینجا بیبی سرگردان مقر می آید که ”در حضور مامورین امنیتی“ حاضر بوده است. هموطنان بدانید که تمامی رژیم های سرکوبگر و تمامیت خواه جهان، که در آنجا هیچ حزب سیاسی و قرائت مستقل از ایدئولوژی و برنامه سیاسی، برای اداره درست کشور، غیر از ایدئولوژی رسمی و دولتی وجود ندارد، سخن گفتن از سازمان غیردولتی مسخره است. این مسخره اکنون سالهاست که نقل مجلس و طنز زبان در سازمان ملل متحد شده است. به این قبیل سازمانهای باصطلاح غیر دولتی یعنی NGO به معنی”نون گاورنمنتال ارگانیزیشن“- بفارسی سازمان غیر دولتی- در این کشورهای دیکتاتور، به سخره و ریشخند، GONGO ”گنگو“ خطاب میکنند. یعنی سازمان غیردولتیِ دولتی!! وقتی شمایل کریه آنها را از کشورهای دیکتاتوری می بینیم همگی این اصطلاح را بکار می بریم و بهمدیگر، که از کشورهای مختلف جهان برای آزادی و دمکراسی فعالیت میکنیم، زیرگوشی میگوییم و هشدار میدهیم که ”فلانی این یارو مال گنگو کره شمالی یا سوریه و ایران است!! حواست باشه“!
مقایسه این سفرها و حضور و گذاشتن قرار و مدار ها با گشتاپوی رژیم فاشیسم دینی و تولید اینهمه نوشته و سیاه سازی و سمپاشی علیه فرزندان جان برکف و مقاوم مردم ایران علیه جاهل و جاعل و فاسد و خونخوار ترین رژیم تاریخ کشور- با اینکه مقاومتی برای سرنگونی این رژیم ایرانسوز از همه ارتباطات بین المللی و ابزار انسانی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و دیپلماسی بین المللی استفاده کند تا میهن خود را از دست این دیو تنوره کشیده از اعماق سیاه تاریخ کشورش، نجات دهد، همانند آن است که یک عضو مقاومت مردم آلمان علیه نازیسم آدم سوز هیتلر و یا فاشیسم خونریز موسولینی در ایتالیا و یا فاشیسم آدمکش فرانکو در اسپانیا و یا مقاومت های دیگر کشورهای غربی و جهانی (که این بیبی از برکت خونهای فرزندان مبارزه و مقاومت فرانسه به استقرار و رفاه و دمکراسی و آزادی بیان و قلم رسیده است)، از مقاومتش ببُرّد و به آن پشت کند و یک راست برود به کشور مربوطه خودش و مثلا به آلمان نازی و در آنجا ببرندش پیش گوبلز و گشتاپو و به او اسناد بیگناهی ماموران آدم کش و مسئولان کوره های آدم سوزی که اینجا و آنجا توسط مقاومت و یا توسط سربازان ائتلاف جهانی، بدرک واصل شده اند را بریزند جلویش و بعد به او مأموریت بدهند که برای تسهیل رفت وآمدنش به برلین و جمع مال و منال و گرفتن مزد و کمک، این کارها را بکند و بعد حسابی آنتنی اش کنند و بعد او راحت و مرتب بیاید به فرانسه و در انجا کتاب و مقاله علیه مقاومت مردمش بنویسد..... بعد در کتاب دفاعیه پوچ و مضحکه بارش، اینرا مقایسه کند با ملاقاتهای سیاسی و دپیلماسی و امنیتی اعضای مقاومت مردم آلمان علیه هیتلر، با مقامات کشور فرانسه و انگلیس و امریکا و سوئد و غیره و غیره و افشاگری توطئه ها و کارهای تروریستی و اتمی هیتلر – بویژه کشف و خنثی و نابود کردن سایتهای اتمی آدولف هیتلر در دره روکین نروژ (بخوانید در فردو و اراک و اصفهان و نطنز) که خود آلبرت انشتین آلمانی الاصل، مبتکراصلی افشای آن و دادن اطلاعات در باره آن در ملاقات با رئیس جمهور امریکا و ائتلاف جهانی متفقین علیه هیتلر، بود..... بعد یکی از این خائنان که به رژیم خونریز کشورش پیوسته، بگوید که اینکه من با گشتاپوی هیتلر ملاقات و با او همکاری کرده ام و به او، در تخطئه و تضعیف مقاومت سازمان یافته علیه این جانی تاریخ و رژیم آلمان سوز فعالیت دارم، چه فرقی میکند با ملاقاتهای اعضای مقاومت آلمان با مقامات کشورهای ائتلاف جهانی علیه اتحاد نازیسم و فاشیسم و امپراطور ژاپن در کل جهان!؟ حتی ملاقات و همکاری و هم سویی با کلیه اعضای این ائتلاف تاریخی و جهانی گسترده علیه آن دشمن قهار تمامی بشریت، از آمریکا و اروپا گرفته تا شوروی و آسیا و افریقا و اقانوسیه. چرا که بدرستی و روشنی، آنروز دشمن شماره یک تمامی بشریت و دستاوردهای تمدن بشری، نازیسم و فاشیسم نژادپرست و آدم کش بود و امروز دشمن شماره یک همین بشریت در این برهه از تاریخ، جاهلیت جدید و فاشیسم دینی این بار بنام دین اسلام است. از نوع ولایت مطلقه فقیه گرفته تا نوع خلافت اسلامی و داعش و شرکا.
این است منطق و استدلال سخیف و چوبین این جماعت که در یک ارکستر مجلسی، با سازهای کاکوفون و بد صدا و زشت نواز، از نوع سازهای ارّه ای! خود، در مقابل هر حرکت سیاسی و بین المللی و اجتماعی این مقاومت پاک، عاشق ایران و آزادی پرست، و سرفراز بکار می برند.
در یک جلسه با فریبا هشترودی، انجمن هابیلیان حاج آقا گشتاپو، لیستی از شانزده هزار اعضای سرکوبگر این رژیم که توسط مقاومت مردم ایران در حال ارتکاب جنایت و تجاوز و سرکوب، کشته شده اند را به او، در این ملاقات توجیهی تقدیم میکند و عکسش در رسانه های رژیم چاپ میشود. من همان روزها، در مقاله مفصلی، در باره این حرکت این بیبی سرگردان نوشتم که اگر دنبال لیست هلاک شدگان توسط رزمندگان مقاومت های دنیا، بویژه مقاومت همین اروپای آبشخور خود هستی، یک ”ان جی او“ دیگر با کمک همین هابیلیان و انجمن نجات بزنید و اسامی همه این جنایتکاران تاریخ در جهان را از سراسر عالم، بویژه در غرب، که توسط شیرزنان و شیرمردان این کشورها کشته شده اند را رصد و چاپ کنید، که حتما سر به بیش از شانزده میلیون میزند و پروژه را تکمیل میکند!، و بعد، تو شارلاتانه! پا شو و بیا وسط میدان رپوبلیک پاریس و بپر روی نمیکت و این صدها جلد اسامی را جار بزن و درباره آن چند کتاب دیگر سیاه کن!
پرویز خزایی- هفته سوم آوریل 2016- اسکاندیناوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر