نبرد ادامه دارد من یک شاهد قتلعام ۱۰ شهریور در اشرف هستم- ناصر جعفری
«مزدوران حمله کردهاند و دارند بچهها را کشتار میکنند»، این جملهای بود که ساعت ۰۵۱۵ صبح روز قتلعام ۱۰ شهریور در اشرف هنگامیکه در موضع نگهبانی بودم از پشت تلفن شنیدم و بعد از دقایقی صدای انفجارات مهیب شروع
شد. وقتی به صحنه وارد شدم در طول مسیر و محوطه با اجساد غرق به خون
یارانی مواجه شدم که دستبند به دست داشته و با شلیک به شقیقههایشان اعدام
جمعی شده بودند. صحنه بشدت تکاندهنده بود. تابلویی که از یکسو جنایت و
شقاوت بیمرز جلادان و از سوی دیگر حماسه پایداری با دستان خالی مجاهدان
وفادار به پیمان آزادی با مردم ایران را در آن میشد دید. چهرههای تابناک
جوانان مجاهد سلحشوری همچون امیر نظری، رحمان منانی، سعید اخوان، ناصر
حبشی، حسن جباری، یاسر حاجیان و … تا صحنه شگفتانگیز و حماسی بینظیر
خواهر قهرمان مجاهدم ژیلا طلوع که خود را سپر حفاظت از خواهر مجاهدم
فرمانده زهره قائمی در مقابل گلولههای جنایتکاران اعزامی مالکی کرده بود و
در خون خود غلطیده بود و تا صحنه کشتار بیرحمانه مجاهدان مجروح در امداد
پزشکی اشرف ازجمله شهرام یاسری، سیروس فتحی، علی فیضی، سید علی سیداحمدی،
کورش سعیدی و غلام عباس گرمابی به همراه مجاهد قهرمان سعید نورسی که مشغول
رسیدگی به مجروحین بود ولی دژخیمان به مغز آنان شلیک کرده بودند، هرگز از
خاطرم نمیرود.
روز
۱۰ شهریور ۱۳۹۲ نیروهای عراقی بهفرمان ولیفقیه ارتجاع طی یک حمله
وحشیانه به اشرف، ۵۲ تن از یاران ما را به وحشیانهترین وجه به شهادت
رساندند و ۷ نفر را به گروگان گرفتند.
من
و بقیه مجاهدان باقیمانده لحظهبهلحظه خبرهای این اعدام دستهجمعی را به
وکلا، ارگانهای حقوق بشری و نمایندگان ساکنان اشرف در اروپا و آمریکا
میرساندیم. حکومت عراق و فالح فیاض مثل همیشه منکر وقوع هر حادثهای در
اشرف بودند و با وقتکشی بر آن بودند که جنایت بزرگ به انجام برسد. ولی به
یمن ارسال گزارشها و عکس و فیلمهایی که از صحنه جنایت گرفتیم و به خارج
از اشرف فرستادیم جهان خبردار شد که در اشرف چه گذشت.
اما
رمز ایستادگی و پایداری ما ۱۰۱ نفر بهرغم دستان خالی در مقابل دژخیمان
مسلح و وحشی که باعث شد چنان مقاومت جانانهای را داشته باشیم و دشمن را
وادار به عقبنشینی کنیم در مناسبات یگانه و توحیدی و پرداخت گرایانه بین
خودمان طی مدت قبل از آن بود. مناسباتی که باگذشت و فداکاری برای همدیگر در
مسیر مبارزه برای سرنگونی رژیم در تمام تاروپود مناسبات مجاهدین و بهطور
خاص ما ۱۰۱ نفر تنیده شده بود. در همدیگر بهجز ارزشهای زیبای انسانی و
مبارزاتی نمیدیدیم. مناسباتی که باعث میشد هرکدام از ماتا پای جان برای
بقیه مایه بگذاریم و گذشت کنیم و یار و یاور همدیگر باشیم. بهطوریکه در
انجام مسئولیتهای سخت هرکدام تلاش میکردیم پیشقدم باشیم و بار بیشتری از
تعهد از نگهبانی و هوشیاری تا رسیدگی به امکانات و نگهداری اموال تا
حلوفصل مشکلات و تضادهای زندگی جمعی در محاصره ضد انسانی دژخیمان مالکی را
برداریم. به همین خاطر من و تکبهتک شاهدینِ این قتلعام، بارها آرزو
داشتیم که ایکاش در لحظه شهادت در کنار آن یارانمان بودیم و همانند خواهر
ژیلا طلوع جسممان را سپر دفاع از آنها در مقابل رگبار گلولههای جلادان
میکردیم. این رمز ایستادگی ما در اشرف بر «سر موضع» بود. تشکیلاتی پولادین
که اگرچه فقط ۱۰۱ نفر با دستان خالی بودیم ولی تمامیت سازمان مجاهدین و
شرافت و هویت یک خلق در زنجیر را که برای آزادی و استقرار حاکمیت مردمی به
هیچ قیمتی در مقابل آخوندها وحشی سرخم نمیکند و پایداری به هر قیمت را
نمایندگی میکردیم.
اما
صحنههای شگفتانگیز دیگری بعد از قتلعام در اشرف توسط شاهدین باقیمانده
این قتلعام خلق شد که حقیقتاً به بار نشستن خون آن شهیدان در مناسبات ما
شاهدین بود. واقعیت این است که تا قبل از این قتلعام ما ۱۰۱ مجاهد با
سختکوشی و باکارهای طاقتفرسا بهسختی به رتقوفتق امور و رسیدگی به اموال
و پست و نگهبانی و سایر کارها میرسیدیم ولی عجیب این بود که بعد از
قتلعام که تعدادمان کمتر از نصف شده بود میباید نهتنها همه آن کارهای
قبلی را به بهترین نحو انجام میدادیم بلکه مقدم بر همه آنها باید پیکرهای
پاک همه خواهران و برادران شهیدمان را از اطرافواکناف اشرف پیداکرده و به
یک مکان مشخص و امن دور از امکان دسترسی وحوش عراقی منتقل میکردیم. نظافت
و رسیدگی به مکانهای استقراریمان برای زدودن آثار انفجارها و خونها و
متلاشی شدن برخی تأسیسات، درحالیکه همگی زخمی بر تن و جسمهای خستهمان
آنهم بعد از بیخوابیهای طولانی روزهای قبل داشتیم کار خارقالعاده دیگر
بود که هرگز مانع نشد که بهسرعت و پرانگیزه و مشتاق دستبهکار آنها
نشویم. اینها در حالی بود که گاهاً ۱۲ ساعت پست و نگهبانی باید میدادیم و
در مقابل تهدیدات و حملات احتمالی بعدی دشمن کاملاً هوشیار میبودیم. در
آن ساعات و روزهای بعد از قتلعام من به عینه نقش و تأثیر خون شهیدانمان را
نهتنها در استخراج انرژیهای نهفته در درون تکتکمان را میدیدم بلکه
شاهد تحول بازهم بیشتر و شگفتآور دیگری در ارتقا مناسبات یگانهمان بودم.
گویی همگی یک سطح و یکلایه و یک رده باسابقه یکسان بودیم درحالیکه هرکدام
از ما خوب میدانستیم که در چه سطح و ردهای هستیم. فقط به این نکته اشاره
میکنم که در ترکیب ما سه نسل با تفاوت سابقه بین جدیدترین مجاهد با
برادران قدیمیتر حدوداً ۳۰ سال وجود داشت ولی هرگز و هیچوقت، هیچکس
احساس نکرد که تفاوتی وجود دارد که برعکس هر یک در انجام کار سختتر و
مشکلتر از دیگری پیشی میگرفت و مشتاقتر بود. حالا که صحبت به اینجا رسید
خوب است بهعنوان ثبت در تاریخ بهعنوان یک شاهد گواهی بدهم که طی آن ۱۰
روز تا انتقال به لیبرتی، شاهد بودم که یکی از برادران حین حرکت میلنگید و
چند بار در مقابل سؤال بقیه در مورد علت آن میگفت چیزی نیست و مثل بقیه
در کلیه کارهای پشتیبانی و نگهبانی و لجستیکی و … شرکت میکرد و ما فقط پس
از رسیدن به لیبرتی فهمیدیم که علت لنگیدن آن برادر گلولهای بوده که در پا
داشته است ولی هرگز اجازه نداد کسی متوجه شود تا مبادا از انجام کارها و
امورات جمعآوری وسایل و رسیدگی به اموال و خدماتی و نگهبانی حذف شود. بله
این است انگیزه، اراده و ایمان مجاهد خلق و فدا و گذشت و پرداخت قیمت برای
همرزمان ویارانمان در مسیر راه و آرمانمان!
خلاصه
کنم آخوندها که به کمک مالکی به دنبال نابودی تشکیلات مجاهدین و به تسلیم
کشاندن ما بودند در همان لحظات بعد از قتلعام ۱۰ شهریور و در همان اشرف با
تشکیلاتی مواجه شدند که چند مدار کیفی با قبل از این جنایت، منسجمتر،
متحدتر، یگانهتر و برافروختهتر در مسیر آزادی همچنان بر «سر موضع» بود.
ایستادگی
ما بر «سر موضع» در اشرف زمینهساز و سکوی پیروزیها و دستاوردهای
بعدیمان و بهطور خاص انتقال همگانی مجاهدان اشرفی با ساختار تشکیلاتی
بهرغم توطئهها و طرحهای تروریستی برای نابودی ما شد که خود ضربهای
استراتژیک به آخوندهای ضد بشر بود. حالا در یک سال گذشته جنبش دادخواهی
قتلعامشدگان در داخل و خارج ایران گسترشیافته است. کارزار اشرف و لیبرتی
اکنون در هزار اشرف در داخل میهن اشغالشده و در سراسر جهان کماکان ادامه
پیدا کرد. امروز جنبش دادخواهی، رژیم ولایتفقیه را به لرزه درآورده و همه
پروندههای جنایت و خیانت آن از قتلعام سال ۶۷ تا قتلعام ۱۰ شهریور اشرف
را هدف قرار داده است و این نبردیست تا پیروزی!
پس
مسئله اساسی، هیچچیز جز نبرد یا تسلیم در برابر فاشیسم دینی نبوده و
نیست. من بهعنوان یک شاهد این قتلعام وحشیانه مانند همه مجاهدین برای
دادخواهی خون این شهیدان و شهیدان قتلعام ۶۷ کما اینکه برای دادخواهی خون
همه شهدای راه آزادی نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم و تا کشاندن پای همه
آمران و عاملان این قتلعام بهپای میز محاکمه هرگز از پای نخواهیم نشست.
مرگ بر اصل ولایتفقیه – زندهباد ارتش آزادیبخش ملی ایران
ناصر جعفری- شهریور96
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر