۱۳۹۶ شهریور ۱۱, شنبه

در سالروز پاسخ تاريخ به لاجوردی قصاب اوین

در سالروز پاسخ تاريخ به لاجوردی قصاب اوین



بیشتر بدانید

لاجوردی جلاد اوین، آنگونه که من از نزدیک شاهدش بودم - منیژه حکیم زاده

لاجوردی جلاد اوین – منیژه کشمیری

کیهان خامنه‌ای ونگرانی از رسوخ شعار نه جلاد نه شیاد

 

جنایتکارانی که آرزوی نابودی مجاهدین را به گور برده اند شماره دوم

مجازات لاجوردي دژخيم به دست قهرمان ملي علي اكبراكبري

لیست جنایتکارانی که آرزوی نابودی مجاهدین را به گور برده اند شماره دوم

در هوایی که به تازه‌گی داغی مرداد ماه را پشت سر گذاشته بود، به سیاق ثابتٍ سلول انفرادی با قدم زدن، بقول زندانیان بلند بلند در حال تفکر بودم، که با سروصدا و رفت آمد غیر عادی پاسداران در راهروی‌بند رشته تفکراتم پاره شد! و پس از کمی مکث متوجه شدم که یک موضوع جدی در جریان است! آخر ضابطه اصلی و خدشه ناپذیر سلول انفرادی سکوت مطلق بود و نقض آن مستوجب تنبیهی سخت..! و وقتی از سوی پاسداران نقض می‌شد بیانگر یک تحول مهم..! آخر همة هیبت و کارایی سلول انفرادی به این بود که زندانی را در سکوت و تنهایی به نقطه شکست و یا حداقل به نقطه ضعف بکشانند تا در اتاق شکنجه آن را تکمیل و زندانی را در هم بشکنند…
 وقتی که گوشم را به شکاف زیر درب چسباندم [۱] متوجه شدم که بیش از ۷ ۸ نفر در راهرو هستند و از آنجایی که درب  سلولها در سیکل نسبتا ثابتی باز و بسته می‌شد، یقین کردم که کسی برای بازدید آمده است. من در سلول شماره ۱۱ در سالن ۹ در طبقه دوم گوهردشت بودم. شهریور ۱۳۶۲ شش‌ماه بود که از ورودم به سلول انفرادی می‌گذشت. در این شش ماه بطور کامل با این سکوت به وحدت رسیده بودم و این بازدید در آن شرایط یک تحول بسیار بزرگ محسوب می‌شد. تا حدی مضطرب بودم زیرا هیچ ارزیابی از آنچه که در حال وقوع است نداشتم.
قبل از رسیدن هیأت بازدید کننده پاسداری برای چک وضعیت درون سلول از موضع حفاظتی دریچة کوچک سلول را باز کرد. من او را کامل شناختم او یکی از محافظان لاجوردی در اوین بود که در همه جا او را همراهی می‌کرد. بدون هیچگونه صحبتی به داخل سلول نگاه کرد و مرا هم برانداز کرد و به سراغ سلول بعدی رفت، اینجا بود که متوجه شدم که کسی برای بازدید آمده لاجوردی قصاب اوین است. خودم را آماده کردم که با او روربرو شوم با شناختی که از او داشتم می‌دانستم دنبال چیزی است اما در آن لحظه نتوانستم بفهمم که برای چه آمده چند لحظه بعد او به همراه محافظ‌ینش وارد اتاق شد. هیچگاه چهره کریه این هیولا که در فاصله ۲ متری من ایستاده بود را فراموش نمی‌کنم نامم را پرسید و گفت:
– حاضر به مصاحبه هستی؟
– گفتم مصاحبه! برای چی؟ من اصلا نمی‌دانم برای چه به انفرادی منتقل شدم؟
او رو به یکی از نفرات که به نظر می‌رسید دادیار اوین باشد صحبت کوتاهی کرد و گفت بله و رفت…!
از فردای رفتن لاجوردی همان طور انتظار میرفت تغییراتی شگرف رخ داد..! جیره غذایی به یک سوم کاهش پیدا کرد. تا یکسال بعد که لاجوردی از موضع دادستانی برداشته شد، به‌یاد ندارم که در سلول انفرادی حتی یک روز غذای سیر خورده باشم، روزنامه‌ها قطع شد، آن هم روزنامه‌های رژیم که تنها کانال ارتباطم با دنیای بیرون بود، قرآن و نهج البلاغه شخصی‌ام را گرفتند و پاسدار مربوطه گفت حاج آقا گفتند که شما منافقین با تفسیر آیات قرآن انگیزه می‌گیرید و به همین دلیل سر موضع می‌مانید…!
اینجا بود که پرده ابهامم کنار رفت و متوجه چیزی شدم که بارها به آن فکر کرده بودم اما نتوانسته بودم که آن را به یک فهم مشخص بالغ کنم. یادم آمد که لاجوردی همواره در سرکشی‌هایش به زندانها می‌گفت که مجاهدین را «اگر از جمعشان جدا کنی شش ماهه خواهند برید و من اگر به تعداد همه سلول انفرادی داشتم همه شما را  به انفرادی منتقل می‌کردم» این دیدگاه و تئوری را لاجوردی در زندان زمان شاه از نزدیک با مجاهدین تجربه کرده بود و می‌دانست که کار جمعی و تشکیلاتی مجاهدین رمز ماندگاری و همة پیروزیهای آنان است ضدیت لاجوردی با تشکیلات مجاهدین هم از این تجربه نشأت می‌گرفت. از نظر لاجوردی اتهام تشکیلات در داخل زندان بسا شدیدتر از بیرون زندان بود و بسیاری از مجاهدین را به دلیل تشکیلات در داخل زندان اعدام کرد در حالی که حکم زندان داشتند.
 او عقدهای ناکامی امام دجالش در محبوبیت اجتماعی و بویژه جذب جوانان را اینگونه بازتاب می‌کرد و ابلهانه امیدوار بود که به این ترتیب بتواند مجاهدین را درهم شکسته و از آنان تواب بسازد. به همین دلیل هم ساخت زندان گوهردشت که به زندان ۱۰۰۰ سلول معروف شده بود را در مهرماه سال ۱۳۶۱ به اتمام رساند[۲] و اولین دسته زندانیان را از زندان قزلحصار به گوهردشت منتقل کرد در حالی که طبقات پایین زندان گوهردشت هنوز در حال ساخت بود. همچنین در سال ۶۲ پروژه ساخت ۴۰۰  سلول انفرادی در زندان اوین موسوم به آسایشگاه را هم به همین منظور آغاز کرد.
لاجوردی ابلهانه تلاش کرد به موازات ساخت این دو زندان و با هدف محقق کردن تئوریش مبنی بر متلاشی کردن جمع مجاهدین در زندان و درپی‌آن درهم شکستن زندانیان مجاهد و رونق پروژه تواب سازیش، از آنجایی که بودجه و توان ساختن هزاران سلول انفرادی را نداشت. در یک اقدام ضد بشری تمامی زندان قزلحصار را به یمن وجود خائنین درهم شکسته‌یی بنام «تواب» به سلول انفرادی تبدیل کرد…!
همة زندانیان دهه شصت به خاطر دارند که بندهای عمومی زندان قزلحصار بین تابستان ۱۳۶۱ تا تابستان ۱۳۶۳ به مدت دو سال به سلول انفرادی تبدیل شد…!
درب بندهای عمومی بسته شد، به توابین جنایتکار اختیاراتی داده شد تا با کنترل شبانه روزی اتاقهای بند هرگونه ارتباط زندانیان با یکدیگر حتی در درون سلول را در صحنه با ضرب و شتم پاسخ دهند، هر صحبت
دو نفره ممنوع و به معنی ارتباط تشکیلاتی قلمداد شده و مستوجب شدیدترین شکنجه‌ها بود. ایماء و اشاره و حتی سر تکان دادن ممنوع شده و تخطی از آن تنبیه در زیر هشت بند و سرپا ایستادن طولانی مدت همراه با ضرب و شتم را به همراه داشت. در خارج بندها اما فضا بسا وحشیانه تر بود قفس‌هایی برای کوچکترین ارتباط افراد با هم ساخته شد تا کسانی که از این قانون سرپیچی کنند را در آن محبوس نمایند. برخی از مجاهدین تا شش ماه در قفس‌ها شکنجه شدند… ساخت و بکارگیری واحدهای مسکونی جنایت علیه بشریت را به اوج رساند…
بلندگوهایی تفتیش عقاید و گوش دادن به اراجیف آخوندهای مرتجع اجباری و سرپیچی از آن شدیدترین شکنجه‌ها را درپی داشت…!
اما همانطور که تاریخ گواهی داد هیچ یک از این جنایتهای ضدبشری لاجوردی قصاب اوین که فقط مشابه شخصیت وی را با مسامحه می‌توان با آیشمن[۳] مجری راه حل نهایی هیتلر مقایسه کرد، نتوانست رؤیاهای خمینی و رژیم ولایت فقیه در مورد نابودی مجاهدین را محقق کند. اگر چه لاجوردی با کینه ضد انقلابیش در صدد بر اندازی نسل مجاهدین بود تا جایی که حتی به کودکان مجاهد هم رحم نمی‌کرد [۴] اما نه تنها مجاهدین نابود نشدند بلکه هر چه بیشتر رشد کردند .
تصادفی نبود که علی اکبر اکبری قهرمان خلق که لاجوردی را به سزای اعمالش رساند، از نسلی بود که در زمان وقوع این جنایتها حتی به دنیا نیامده بود. بله…! این پاسخ تاریخ به امثال لاجوردی و خمینی است که آرزوی نابودی مجاهدین را به گور بردند.
مسعود امیرپناهی

پاورقی

————————————————–
[۱]درب سلول انفرادی در زندان گوهردشت یک فاصله ۱٫۵ ثانتی متری با کفپوش زندان داشت. اگر زندانی با زندانبان کاری داشت حق در زدن نداشت زیرا که ضابطه سکوت مطلق نقض میشد به همین منظور یک فلش مقوایی در سلول بود که بیرون گذاشتن فلش مقوایی از این شکاف به این معنی بود که زندانی با زندانبان کاری دارد. همچنین این شکاف امکانی برای زندانیان ایجاد میکرد که بتوانیم راهرو و سلول مقابل را البته به سختی ببینیم و از طریق نور داخل اتاق و به وسیله مورس نوری با سلول مقابل ارتباط برقرار کنیم
[۲] ساخت زندان گوهردشت در اواخر سال۱۳۵۵ شروع شد و در دوران انقلاب ضدسلطنتي بهگفته افراد محلي حدود ۷۵درصد آن ساخته شده بود. بعد از انقلاب ضدسلطنتي تا اواخر سال۱۳۵۹ ساخت اين زندان متوقف شده بود، دراواخر سال۵۹ بودجهيی به آن اختصاص داده شد. در مهرماه سال۱۳۶۱ ساختمان زندان كامل و آماده بهرهبرداری شد. پس از اين بود كه بسياری از زندانيان قزلحصار و ساير زندانها به اين زندان منتقل شدند.
اين زندان كه اساسا بصورت سلولهای انفرادی ساخته شده دارای ۲۴ بند در ۸بلوك سه طبقه است. بين هر بلوك يك حياط قرار دارد. كه برای هواخوری زندانيان در نظر گرفته شده است. در هر بند ۴۰سلول انفرادی وجود دارد كه دو سلول آخر حمام هستند. سه بند از بندهاي ۲۴گانه بندهای عمومي هستند كه دراين بندها هر دو سلول را تبديل به يك سلول كرده و درهای چوبي براي آن گذاشته اند. اين سه بند در طبقه سوم سه بلوك جنوبی است. با اين حساب ۲۱بند در اين زندان هست كه سلولهای آن انفرادی است. در داخل هرسلول يك توالت فرنگی استيلی و يك روشويی وجود دارد كه نيازی به بيرون رفتن زندانی از سلول وجود نداشته باشد.
[۳]آیشمن از افسران ارشد اس اس مجری راه حل نهایی هیتلر در هولوکاست است. اگر چه او فرمانده و مجری جمع آوری تمامی یهودیان اروپا و انتقال آنان به اردوگاههای مرگ تحت عنوان «راه حل نهایی» بود اما تفاوت او با لاجوردی در این بود که آیشمن هیچگاه شخصا نه کسی را شکنجه کرد و نه کسی را به قتل رساند. اما لاجوردی خود شخصا هم در شکنجه و هم قتل مجاهدین و مبارزین حضور فعال داشت.
[۴] در سایت زیتون خاطره‌یی از سولماز ایکدر که با گروهی در سال ۱۳۹۱ با موسوی اردبیلی در قم ملاقات داشتند درج شده که در این خاطره اوج شقاوت لاجوردی از سوی موسوی اردبیلی که در دهه شصت رئیس دیوان عالی رژیم بود بیان شده است. اردبیلی در بازدید از اوین میگوید :«با اصرار از لاجوردی خواسته بود تا قفل در یک اتاق را باز کند. ”در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشم‌هایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی می‌درخشید. لاجوردی توضیح داد که این‌ها بچه‌های زنان زندانی سر موضع هستند.” کودکانی که یا در زندان به دنیا آمده بودند و یا در نوزادی به همراه مادر خود بازداشت شده بودند.
اردبیلی در پاسخ به چشم‌های متعجب ما توضیح داد: «لاجوردی گفت اینجا نگهشان داشته‌ایم تا پاک شوند و از زندانیان تاثیر نگیرند»
 از مسعود امیرپناهی-

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر