مکافات ورق زدن تاریخ با سرنیزه - از سرنیزه تا میزگرد
میگویند
ملتی که کتاب نخواند، مجبور است تاریخ را تکرار کند. به مصداق این واقعیت،
باید گفت حاکمان، دولتمردان و دیکتاتورهایی که از تاریخ درس نمیگیرند،
مجبورند در مسیر تلخ رفتگان پیش از خود پای بگذارند و در پرتگاه نیستی و
سرنگونی، ناگزیر به اعتراف و «شنیدن صدای انقلاب» سرکوب شدگاناند. این
دیکتاتورها ـ بهخصوص اگر ولیفقیهی باشند ـ وقتی هم که میخواهند از تاریخ
بیاموزند، آن را با سرنیزه ورق میزنند؛ نه با تدبیر و اندیشندگی و
خردمندی. و این، حکایت عمر نظام ولایت فقیه ـ از خمینی تا خامنهای ـ بوده که این روزها شاهد اعترافهای پیدرپیِ سرنیزهگویان دیروز و میزگردگویان امروزشان هستیم.
جامعه ایران بسیار متحول شده است. این تحول را باید در هراسگوییهای مدام آمران و عاملان دستگاه حکومتی و هشدارهایشان نسبت به بههم خوردن شیرازة نظام ولایت فقیه مورد توجه قرار داد. در رأس این هراسها و انذارها، فروپاشیِ بالفعل اصل و شخص ولایت فقیه در ذهن و ضمیر و رفتار مردم ـ و حتی بخشی از دایره قدرت و بدنه حکومتی ـ میباشد. از طرفی نیز شکستن سرنیزة دجالیت دینی و مذهبی و دستگاه عریض و طویل ریا و دینفروشی و تقدسمآبی اشرافیت و الیگارشی آخوندی است.
این فروپاشی و شکست در ذهن و ضمیر جامعه، پدیدهیی منفعل و خاموش و بیتفاوت نبوده و نیست. اگر تا چند صباحی پیش، آتش زیر خاکستر مینمود، در دو سال گذشته و بهخصوص از یک سال قبل به این سو، هاله و هرا و دامنهاش، گریبان حکومت را سخت گرفته است. از طرفی تحولات بینالمللی، مزیدی بر رویدادهای بازگشتناپذیر داخلی علیه نظام آخوندی گشتهاند.
حالا خامنهای و کل دستگاه حکومتی در بزنگاه همان شرایطی واقع شدهاند که دیکتاتورها ـ که تاریخ را با سرنیزه ورق میزنند ـ لاجرم به آن میرسند. اما این رسیدن را تمرد و مقاومت خلق و میهنی ضد ولایت فقیه با پیشتازانی خسته نشونده و پایدار و سازمانیافته، شتاب بخشیدهاند. این شتاب را ـ لااقل در یک سال اخیر ـ مدیون جنبش انسانی و میهنیِ دادخواهی قتلعام شدگان تابستان ۶۷هستیم. حاصل بالفعل این مسیر، شنیدن ناگزیر ناقوس سرنگونی و تلاش برای بهپا کردن سیرکهای مخالفنمایی از درون دستگاه نظام آخوندی است. اما تو را چه حاصل که همه عمر: «با یاسها به داس سخن گفتهیی».
به موازات اعترافهایی که بسیار تلاش میشود شکل و شمایل مخالفنمایی هم داشته باشد، بیوقفه سعی در خراب کردن چهره مقاومت سازمانیافته و وجهه مجاهدین خلق ایران دارند. شتاب و عجلة رژیم ـ طبعاً به دستور اکید خامنهای ـ برای خنثی کردن دامنه و گسترش جنبش دادخواهی، از جانب مردم و مقاومت ایران کاملاً قابل فهم و قابل پیشبینی بوده و میباشد. این هم نشان از بلوغ تعادلقوا به نفع مقاومت و مردم در یک سال گذشته دارد و منبعد نیز بیشتر و بالغتر خواهد شد.
این اعترافهای بهظاهر مخالفنما، نشان از «شنیدن صدای قیام» و احساس لرزههای سرنگونی دارد. میخواهند ایز گم کنند و آدرس را اشتباه بدهند. یکی از این آخرین اعترافهای بهظاهر مخالفنما، سخنان تند و تیز سعید زیباکلام از باند خامنهای علیه سوءاستفاده از دین در دستگاه حکومتی است: «این خیلی فوقالعاده مهم است. ما کجا داریم میریم؟ تا کی از سرمایه عظیمی به نام دین باید سوءاستفاده کنیم؟ نه استفاده، سوء استفاده! به اعتقاد من ما بایستی سطح انتظاراتمان را بیاریم پایین، با این آرمانها و شعارها وداع کنیم... ما از صبحدم ۲۲بهمن مدام از اسلام داریم حرف میزنیم، مدام از آرمانها و ارزشهای اسلامی داریم حرف میزنیم. خوب، واقعاً چی شده تو این چهل سال؟ چه کردیم؟ چه دستاوردی داریم؟ خدایی، ما پیشرفت کردیم بهلحاظ اعتقادات دینی؟ یعنی امروز روز، صادقانه، رو در رو، امروز روز اعتقادات مردم به دین اسلام بیشتر شده؟ واقعاً اینجوری است؟ ما بد کردیم. بد کردیم ما. سوء استفادههای وحشتناکی از دین خدا کردیم... بنده حرفم این است که بیائیم این سلاح را، این پوشش مکاری و حقه بازی را بگیریم».
با کمترین دقت میشود فهمید که جنابش مختصری ۳۵سال نسبت به غیرسیاسیترین فرد ایرانی، تأخیر داشته و دارد در یک سیرک حکومتی، بازیگری یکی از سناریوهای وزارت اطلاعات را نمایش میدهد. دینفروشی و ریاکاری و خدافروشی آخوندها از قدیمالأیام سر زبان مردم کوچه و بازار بود. دجالیت خمینی هم کمتر از ۲سال پس از انقلاب بهمن، طشتش از ماه به چاه افتاد. تمام جنایات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی از خمینی تا خامنهای هم تحت لوای دین و خدا و پیامبر و شرعیات خودساخته دستگاه اشرافیت آخوندی صورت گرفته و میگیرد. مشروح این پرونده هم در خانه هر ایرانی مفتوح و گشوده مانده است. از قضا خود سعید زیباکلام و کل دستگاه حکومتی میدانند این رژیم با مردم ایران چهها که نکرده است. طبعاً اطلاعات او قدمت ۳۹ساله دارد؛ اما چه تعادل قوایی چرخیده که او و امثال او را به نمایش رفوکشی از حکومتی سراسر جنایت و دجالیت در این برهه کشانده است؟ از این رو، وی با اشراف به همه اینها، هیچ آدرسی رو به حکومت ولایت فقیه و پایهها و ساختار آن نمیدهد. حرفهایی میزند و اعترافهایی میکند که پروندههایش نزد مردم ایران کهنه شده است و هیچ ارزشی جز اعتراف به بنبست خامنهای و نیازش به این بازیها ندارد.
در قسمت اعترافهای اقتصادی و معیشتی، جز آخوندهای چپاولگر و ریزهخواران حکومتی، تمام اقشار مردم ایران با آن چنگ در چنگ هستند و از سعید زیباکلام هم مشرفتر و آگاهترند؛ ضمن اینکه دنبال راه کاری برای مفر نظام ولایت فقیه نیستند: «یقین دارم دهها کارخانه، مجتمعهای صنعتی و غیره سراغ دارید که کارگران آن مجتمعها هیچ نوع بیمهیی را بهرهمند نیستند و به طرفهالعین اخراج بشوند. بعد ما از شعارها و آرمانهای بلند و رفیع انقلاب اسلامی، آخر چه صحبتی بنشینیم بکنیم؟». در ادامه، انگار از سیاره دیگری به صحن و محراب نظام ولایت فقیه پا گذاشته باشد، توصیه و آرزویی را ساز میکند که سالیان سال است دیگر حنایش نزد کارگران و زحمتکشان و دانشجویان ایران رنگی ندارد و به چنین ادعایی از جانب آمران و عاملان حکومتی، لبخند عاقل اندر سفیه میزنند: «خطاب به مسئولان ازشون این را بخواهیم که آقا کشاورزان چرا با چندین ماه کشاورزی پساندازی ندارند، درآمدهای آنچنانی ندارند، از حقوقهای نجومی و املاک نجومی هیچکدام را بهرهمند نیستند... من نظرم این است که متوقف کنیم این روند را. هر اعتقادی داریم، داشته باشیم؛ اما حقوق مردم را بهویژه حقوق محرومان را و حقوق مستضعفان را اعم از اینکه دانشجو است، کشاورز است یا کارمند یا کارگر، ما اینها را باید دریابیم».
جامعه ایران بسیار متحول شده است. این تحول را باید در هراسگوییهای مدام آمران و عاملان دستگاه حکومتی و هشدارهایشان نسبت به بههم خوردن شیرازة نظام ولایت فقیه مورد توجه قرار داد. در رأس این هراسها و انذارها، فروپاشیِ بالفعل اصل و شخص ولایت فقیه در ذهن و ضمیر و رفتار مردم ـ و حتی بخشی از دایره قدرت و بدنه حکومتی ـ میباشد. از طرفی نیز شکستن سرنیزة دجالیت دینی و مذهبی و دستگاه عریض و طویل ریا و دینفروشی و تقدسمآبی اشرافیت و الیگارشی آخوندی است.
این فروپاشی و شکست در ذهن و ضمیر جامعه، پدیدهیی منفعل و خاموش و بیتفاوت نبوده و نیست. اگر تا چند صباحی پیش، آتش زیر خاکستر مینمود، در دو سال گذشته و بهخصوص از یک سال قبل به این سو، هاله و هرا و دامنهاش، گریبان حکومت را سخت گرفته است. از طرفی تحولات بینالمللی، مزیدی بر رویدادهای بازگشتناپذیر داخلی علیه نظام آخوندی گشتهاند.
حالا خامنهای و کل دستگاه حکومتی در بزنگاه همان شرایطی واقع شدهاند که دیکتاتورها ـ که تاریخ را با سرنیزه ورق میزنند ـ لاجرم به آن میرسند. اما این رسیدن را تمرد و مقاومت خلق و میهنی ضد ولایت فقیه با پیشتازانی خسته نشونده و پایدار و سازمانیافته، شتاب بخشیدهاند. این شتاب را ـ لااقل در یک سال اخیر ـ مدیون جنبش انسانی و میهنیِ دادخواهی قتلعام شدگان تابستان ۶۷هستیم. حاصل بالفعل این مسیر، شنیدن ناگزیر ناقوس سرنگونی و تلاش برای بهپا کردن سیرکهای مخالفنمایی از درون دستگاه نظام آخوندی است. اما تو را چه حاصل که همه عمر: «با یاسها به داس سخن گفتهیی».
سوپاپگذاری ناشیانه حکومتی
چند صباحی بود که اعترافهای دور و بر حکومت خامنهای، بر گرد اقتصاد و چپاولهای سازمانیافته آخوندها و ریزهخوارنشان میچرخید. با پیشرفت دامنة اعتراضات مردمی و اجتماعی و بهخصوص پیشرفت همهجانبه جنبش دادخواهی ، این روزها موضوع اعترافها، به دایره حکومتی و اندیشه و تفکر دینفروشانه و ریاکاری آخوندی رسیده است. گذشته از هدفی که اعترافکنندگان از ابراز این مضامین دارند ـ که به آن خواهیم پرداخت ـ واقعیت این است که دارند بخش ناچیزی از اذهان کوچه و خیابان و شهر و کشور را در مورد ولایت فقیه و دستگاه عریض و طویل الیگارشی آخوندی بیان میکنند.به موازات اعترافهایی که بسیار تلاش میشود شکل و شمایل مخالفنمایی هم داشته باشد، بیوقفه سعی در خراب کردن چهره مقاومت سازمانیافته و وجهه مجاهدین خلق ایران دارند. شتاب و عجلة رژیم ـ طبعاً به دستور اکید خامنهای ـ برای خنثی کردن دامنه و گسترش جنبش دادخواهی، از جانب مردم و مقاومت ایران کاملاً قابل فهم و قابل پیشبینی بوده و میباشد. این هم نشان از بلوغ تعادلقوا به نفع مقاومت و مردم در یک سال گذشته دارد و منبعد نیز بیشتر و بالغتر خواهد شد.
این اعترافهای بهظاهر مخالفنما، نشان از «شنیدن صدای قیام» و احساس لرزههای سرنگونی دارد. میخواهند ایز گم کنند و آدرس را اشتباه بدهند. یکی از این آخرین اعترافهای بهظاهر مخالفنما، سخنان تند و تیز سعید زیباکلام از باند خامنهای علیه سوءاستفاده از دین در دستگاه حکومتی است: «این خیلی فوقالعاده مهم است. ما کجا داریم میریم؟ تا کی از سرمایه عظیمی به نام دین باید سوءاستفاده کنیم؟ نه استفاده، سوء استفاده! به اعتقاد من ما بایستی سطح انتظاراتمان را بیاریم پایین، با این آرمانها و شعارها وداع کنیم... ما از صبحدم ۲۲بهمن مدام از اسلام داریم حرف میزنیم، مدام از آرمانها و ارزشهای اسلامی داریم حرف میزنیم. خوب، واقعاً چی شده تو این چهل سال؟ چه کردیم؟ چه دستاوردی داریم؟ خدایی، ما پیشرفت کردیم بهلحاظ اعتقادات دینی؟ یعنی امروز روز، صادقانه، رو در رو، امروز روز اعتقادات مردم به دین اسلام بیشتر شده؟ واقعاً اینجوری است؟ ما بد کردیم. بد کردیم ما. سوء استفادههای وحشتناکی از دین خدا کردیم... بنده حرفم این است که بیائیم این سلاح را، این پوشش مکاری و حقه بازی را بگیریم».
همهچیز زیر سر مردم آگاه است!
با کمترین دقت میشود فهمید که جنابش مختصری ۳۵سال نسبت به غیرسیاسیترین فرد ایرانی، تأخیر داشته و دارد در یک سیرک حکومتی، بازیگری یکی از سناریوهای وزارت اطلاعات را نمایش میدهد. دینفروشی و ریاکاری و خدافروشی آخوندها از قدیمالأیام سر زبان مردم کوچه و بازار بود. دجالیت خمینی هم کمتر از ۲سال پس از انقلاب بهمن، طشتش از ماه به چاه افتاد. تمام جنایات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی از خمینی تا خامنهای هم تحت لوای دین و خدا و پیامبر و شرعیات خودساخته دستگاه اشرافیت آخوندی صورت گرفته و میگیرد. مشروح این پرونده هم در خانه هر ایرانی مفتوح و گشوده مانده است. از قضا خود سعید زیباکلام و کل دستگاه حکومتی میدانند این رژیم با مردم ایران چهها که نکرده است. طبعاً اطلاعات او قدمت ۳۹ساله دارد؛ اما چه تعادل قوایی چرخیده که او و امثال او را به نمایش رفوکشی از حکومتی سراسر جنایت و دجالیت در این برهه کشانده است؟ از این رو، وی با اشراف به همه اینها، هیچ آدرسی رو به حکومت ولایت فقیه و پایهها و ساختار آن نمیدهد. حرفهایی میزند و اعترافهایی میکند که پروندههایش نزد مردم ایران کهنه شده است و هیچ ارزشی جز اعتراف به بنبست خامنهای و نیازش به این بازیها ندارد.
در قسمت اعترافهای اقتصادی و معیشتی، جز آخوندهای چپاولگر و ریزهخواران حکومتی، تمام اقشار مردم ایران با آن چنگ در چنگ هستند و از سعید زیباکلام هم مشرفتر و آگاهترند؛ ضمن اینکه دنبال راه کاری برای مفر نظام ولایت فقیه نیستند: «یقین دارم دهها کارخانه، مجتمعهای صنعتی و غیره سراغ دارید که کارگران آن مجتمعها هیچ نوع بیمهیی را بهرهمند نیستند و به طرفهالعین اخراج بشوند. بعد ما از شعارها و آرمانهای بلند و رفیع انقلاب اسلامی، آخر چه صحبتی بنشینیم بکنیم؟». در ادامه، انگار از سیاره دیگری به صحن و محراب نظام ولایت فقیه پا گذاشته باشد، توصیه و آرزویی را ساز میکند که سالیان سال است دیگر حنایش نزد کارگران و زحمتکشان و دانشجویان ایران رنگی ندارد و به چنین ادعایی از جانب آمران و عاملان حکومتی، لبخند عاقل اندر سفیه میزنند: «خطاب به مسئولان ازشون این را بخواهیم که آقا کشاورزان چرا با چندین ماه کشاورزی پساندازی ندارند، درآمدهای آنچنانی ندارند، از حقوقهای نجومی و املاک نجومی هیچکدام را بهرهمند نیستند... من نظرم این است که متوقف کنیم این روند را. هر اعتقادی داریم، داشته باشیم؛ اما حقوق مردم را بهویژه حقوق محرومان را و حقوق مستضعفان را اعم از اینکه دانشجو است، کشاورز است یا کارمند یا کارگر، ما اینها را باید دریابیم».
شورش نان ملت و شکست تانک ولایت!
ناپلئون
گفته بود «من از شورش نان و آب، بیشتر از انقلاب توپ و تانک میترسم» ؛
(نقل به مضمون). حالا سعید زیباکلام که جرأت نگاه کردن به جنایات ضدکارگری،
ضدکشاورزی و نابودی زیرساختهای انرژی و منابع طبیعی ایران، خشک کردن
دریاچهها، لخت و عور کردن جنگلها و دشتها به دست خمینی و خامنهای و نظام
مطلوبش را ندارد، در سکانس بعدی سیرک نمایش سوپاپگذاری حکومتی، آخوندوار
بالای منبر میرود و سینهچاک اتحادیههای کارگری و دلسوز سرکوب زحمتکشان
محروم ایران میشود. این را هم بابت ترس از به «ته دیگ» خوردن کفگیر تمام
استحالهبازیهای نظام مطلوبش لبزنی میکند: «آقا شما وکیل مجلس هستید؟ شما
لطفاً رانتخواری نکنید. نمیخواهید سخنرانی راجع به اسلام و عطرت رسول
خدا بکنید... چرا فلان قرارداد نفتی را هیچ نوع بررسی ورود نمیکنید تویش؟
چرا کمیسیون تحقیق و تفحص برایش نمیگذارید؟ شرم بر شما! اونوقت میآئیم از
سیدالشهدا و از جانبازی و ایثار و فداکاری میگیم. آخه حرف اینه که ما
باید این بساط را جمع کنیم. بد مسیری داریم میریم. بد مسیری رفتهایم و
الآن یک مقداری به تههای دیگ رسیدیم. من میبینم میان همین طبقات محرومتر
و مستضعفتر که اعتراضها و نارضایتیها زیاد شده است. جریان کارگری و قشر
کارگر اونجور که باید و شاید مورد توجه نیست. مطالباتش بهطور منظم داره
سرکوب میشه. هر سه نهاد حکومتی باید به این قشر بهای جدی بده. ما لطمات و
صدمات بنیادینی از این حوزه خواهیم خورد. باید اجازه بدهیم اتحادیههای
کارگری شکل بگیره و اونها مطالبات خودشون رو از مجاری قانونی مطرح بکنند و
استیفا بکنند».
«باش تا ارثیههای عاطفی خلق
بر آستانه رستاخیز آزادی فرود آیند؛
بنگر چسان انسان و ایران و زمان از تو بگذرند... !»
۹شهریور ۹۶.
دادخواهی بهنام ایران
واقعیت این است که پهنه دادخواهی مردم ایران از حکومت خامنهای، شامل وجوه گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی است. اما آنچه مدیران و قضات و بازجویان زندانها و نیز مأمورانی چون سعید زیباکلام را جلو دوربینها کشانده، دستان قدرتمند جنبش دادخواهی در یک سال گذشته بوده است. باش تا بازوهای جنبش دادخواهی در تمام عرصهها، نظام تمام عمر جنایت آخوندی را نشانه رود. واقعیت این است دیوار آگاهی مردم ایران و شناختشان از نظام ولایت فقیه بسیار بسیار مرتفعتر از سناریوخوانهایی چون سعید زیباکلام است و فریب این اعترافهای ناگزیر و سوپاپگذاریهای ولایتمداری را نمیخورند. ایران و ایرانی جز به سرنگونی تمامیت اشرافیت آخوندی و نفی کامل ولایت فقیه و سپاه پاسداران جنایتپیشه، رضایت نمیدهند.«باش تا ارثیههای عاطفی خلق
بر آستانه رستاخیز آزادی فرود آیند؛
بنگر چسان انسان و ایران و زمان از تو بگذرند... !»
۹شهریور ۹۶.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر