سوابق تسليم علي مرادي پادو بی مقدارگشتاپوی ملاها وسپاه تروریستی قدس
مجاهد شهيد حسين مدني در مصاحبهيي با سيماي آزادي در تاريخ 11 بهمن 1383 در بارة مزدور علي مرادي گفت:
«…اين فرد داستان خيلي جالبي داشت. يكي دو سال بعد از اينكه جنگ ايران و عراق تمام شد، با اصرار و تقاضاي مكتوب خودش، از اردوگاه اسيران جنگي در عراق آزادشده و به ارتش آزاديبخش آمده بود. در ارتش آزاديبخش ميگفت كه كمونيست و ماركسيست است و كسي هم متعرض عقايد و افكارش نبود. وقتيکه بريد، ميگفت ميخواهم به خارجه بروم ولي حتي اگر مرا بكشند حاضر نيستم به خروجي تحت كنترل آمريکاييها بروم. ما برايش امكانات تهيه كرديم تا همانطور كه ميخواست در محل جداي از يکانها زندگياش را بكند تا وقتيکه كار قانوني او درست بشود؛ اما بعد از يكي دو ماه خسته شد و به تيف رفت… بعد هم با شگفتي، يك ماه و نيم بعد، علي مرادي سر از تهران و هتل وزارت اطلاعات درآورد و در تلويزيون رژيم ديديم كه در فرودگاه، لدي الورود به ندامت برخاسته و ميگويد بهبه چه فضاي آزادي! و ميگويد کهاي دريغ كه ”منافقين” در اين ساليان، او را از حقايق داخل كشور محروم نگهداشتهاند و بهجاي آن به او گفتهاند كه در ايران سركوب و اختناق است! حالا اينكه علي مرادي چگونه اينهمه سال نفهميد كه در ايران آزادي است، ولي بهمحض ورود به ايران، فضاي آزاد را كشف كرد، حتماً از هنرهاي اطلاعات آخوندي است! بگذريم كه در همين زمان كه اين سفلگان به دعا و ثناي رژيم پرداخته بودند، رژيم داشت يك دختر 16ساله را اعدام ميكرد. يعني كه رژيم خوب اينها را بهعنوان سرپوش اعدامها و كشتارها مورد مصرف قرار داد؛ آنهم در شرايطي كه مجمع عمومي ملل متحد به خاطر نقض حقوق بشر، قطعنامة محكوميت رژيم را صادر كرده بود…».
نامبرده كه به همراه تعداد ديگري از تسليمشدگان به رژيم در 23 دي 83 به زير عباي آخوندها برگشته بود، پس از تخلية اطلاعاتي توسط وزارت اطلاعات در هتل المپيك طي مراسمي به نمايش عمومي گذاشته شد. خبرگزاري وزارت جاسوسي و سركوب موسوم به مهر در همين رابطه نوشت: «صبح امروز و طي مراسمي ويژه در هتل المپيک تهران؛ 13 نفر ديگر از اعضاي جداشده از [مجاهدين] … پس از يک هفته قرنطينه بهداشتي و امنيتي به خانوادههايشان تحويل داده شدند. در اين مراسم که با حضور مسئولاني از وزارت امور خارجه، وزارت اطلاعات، صليب سرخ جهاني و هلالاحمر برگزار شد… علي مرادي گفت: از همه مسئولاني که براي آزادي ما و انتقال ما به ايران عزيز از هيچ تلاشي فروگذار نکردند تشکر ميکنم و درخواست ميکنم که اين تلاش براي آزادي و بازگشت ساير دوستانمان ادامه پيدا کند… از کار گذشته خودمان پشيمانيم… ربيعي يکي از مسئولان انجمن نجات که براي تلاش در جهت جدا شدن اعضاي [مجاهدين] از اين [سازمان] تشکيلشده است… از مسئولان وزارت اطلاعات، وزارت امور خارجه و صليب سرخ تشکر کرد» (خبرگزاري مهر آخوندي، 30 دي 83)
پيشتر، از او كه به دنبال حمله آمريكا و نيروهاي ائتلاف به عراق در سال 82 و تغيير حكومت سابق عراق، تاب تحمل سختيهاي مبارزه را نداشت خواستهشده بود پي زندگي خودش برود ولي او با خواهش و اصرار خواهان ماندن نزد مجاهدين تا حلوفصل مسائل قانوني خودش گرديده بود:
وي همين پروسة ندامت و تسليم خودش را سالها بعد چنين گفت: «پس از سقوط صدام که مرزها باز شد ملاقاتيهايي ميآمدند. مدام در فکرم خاطرات گذشته را مرور ميکردم و اعضاي خانوادهام را در ذهنم مرور ميکردم. تا اينکه دو تا از برادرانم براي ملاقات من آمدند… ازآنجا بود که رابطه قلبيم با خانوادهام برقرار شد و بيتاب شدم تا بقيه خانوادهام را ببينم. وقتي آنها از ايران تعريف ميکردند ذهنيتم از ايران عوض شد و نقطه جدايي من از تشکيلات از همينجا بود… نيروهاي ايران در سفارت در جريان بازگشت من بودند و به خانوادهام اطلاع داده بودند و به آنها گفته بودند که براي تحويل من بيايند. مادرم، برادرانم و خواهرانم بعد از چند روزآمدند و من را تحويل گرفتند. حال و هواي عجيبي بود که توان بيان آنها را ندارم. قابل وصف نبود…». (خبرگزاري سپاه پاسداران موسوم به فارس، 2 مرداد 92)
او براي تكميل دريوزگي در بارگاه خليفة خونريز ارتجاع دريکي از همين مصاحبههاي سفارشي با ارگان سپاه ضدمردمي گفته است: «از رهبر کشورم بسيار تشکر و قدرداني ميکنم که اجازه دادند چند روز باقيمانده عمر خود را در کشورم سپري کنم… نزد رهبرمان شرمندهايم» (خبرگزاري فارس 7 دي 91)
شك نبايد كرد كساني كه اينگونه در خدمت رژيم جهل و جنايت و غارت و چپاول و در خدمت ماشين سركوب و كشتار خامنهاي قرار ميگيرند، صدبار از پاسداران و بسيجيهاي جنايتكار رژيم، كثيفتر و ضد ايرانيترند و بيگمان بهزودي حساب تکبهتک اعمال جنايتکارانه خود را پس خواهند داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر