۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

شستن چهره شاگرد جلاد اوین مبین مزدوری تمام عیار برای وزارت بدنام -عارف شیرازی

چهارشنبه, 21 آبان 1393 08:49

    شستن چهره شاگرد جلاد اوین مبین مزدوری تمام عیار برای وزارت بدنام -عارف شیرازی

    برگرفته از سايت آفتابكاران
    -
    هر چه مبارزه طولانی تر و شرایط سیاسی سخت و پیچیده تر میشود ماهیت و درونمایه حقیقی افراد و جریانات بیشتر آشکار شده و صفوف دوست و دشمن و مرز بین جنبش و ضد جنبش بیشتر روشن می گردد. در همین رابطه بسیاری که مستقیم یا غیر مستقیم با ساز وزارت بدنام به رقص آمده و علیه مجاهدین با عنوان ''منتقد'' به لجن پراکنی می پرداختند در پروسه تعمیق مرز بندی بین جنبش و ضد جنبش دستشان رو شده و نقاب از چهره آنها برداشته شده است. این است داستان بریده مزدور قدیمی محمد جعفری موسوم به ''همنشین'' (همنشین دژخیم) که سالهاست با اسامی واقعی و مستعار مختلف در سایتهای گوناگون به لجن پراکنی علیه مجاهدین مشغول است و البته رذالت خود را زیر نقاب ''منتقد'' استتار می کند. وی که از اصلی ترین مهره های وزارتی در خارج کشور و در مَلَأ هواداران مجاهدین می باشد مهمترین چهره پشت صحنه لجن نامه های ۹۲ و ۹۳ تواب خائن می باشد و همیشه و همه جا در نقش تئوریزه کننده خیانت و بریدگی و وادادگی و تسلیم به دشمن ظاهر شده و دست و چهره خائنین طول تاریخ -از ''یهودا'' حواری اسبق عیسی مسیح و لو دهنده بعدی او که به اعدامش منجر شد تا رهبران خائن حزب توده و دیگر خائنین بنام زندانهای شاه و شیخ- را از خیانت شستشو داده و سعی در تبرئه و یا کمرنگ کردن خیانت آنها دارد، این رویکرد خائنانه وی که در بسیاری از نوشته ها و مقالات او به وفور دیده میشود از یک طرف در خدمت وزارت بدنام و در راستای ریختن قُبح و زشتی مقوله خیانت و همدستی با دژخیم می باشد از طرفی بریدگی و وادادگی و تسلیم شدن خود و سایر به مُلّا پیوسته های مخفی شده زیر نام ''منتقد'' را توجیه می کند تا از این طریق ضمن لاپوشانی خیانت خود و همدستانش و نام نویسی در جبهه ولایت و وزارت هم نان اپوزیسیون رژیم را بخورد و خود را مخالف آن جا بزند و هم تمامی مزخرفات دشمن ضد بشری علیه دشمن اصلی آن یعنی تنها نیروی جدی در صحنه علیه رژیم را باز تکرار کند. و به تعبیری عامیانه میخواهد ''هم از توبره بخورد و هم از آخور'' این عملکرد خائنانه در جهت مخدوش کردن مرزهای جنبش و ضد جنبش بوده و در خدمت خطوط وزارت اطلاعات می باشد. مصاحبه اخیر ''همنشین'' دژخیم با شاگرد جلاد اوین سعید شاهسوندی خائن و مزدور پیشانی سیاه وزارت بدنام در راستای مشروعیت بخشیدن به خیانت پیشگی و شستشوی دست و چهره خون آلود او از خیانت و از طرفی در جهت مخدوش نمودن مرزهای جنبش و ضد جنبش می باشد و این کاری است که محمد جعفری سالهاست بدان اشتغال داشته و در تمامی نوشته های او به وفور دیده میشود. این تئوریزه کردن خیانت و تنظیف نمودن چهره خائنین مُبیّن ماهیت مشترک وی با خائنینی همچون شاهسوندی و دیگران و مبین مزدوری تمام عیار وی برای وزارت اطلاعات می باشد. از نظر نگارنده اگر هیچ دلیلی دیگر بر مزدوری نامبرده جز همین رویکرد وجود نداشته باشد این خود به تنهائی گویای جبهه حقیقی و اردوئی که وی بدان تعلق دارد -یعنی همان جبهه وزارت و ولایت- می باشد. رقت انگیز اینکه شاعر نادم که دریچه زردش سالهاست رنگ و بوی فضولات وزارت بدنام را به خود گرفته -و متناوباً تأییدیه وزارتی عملکردهای او توسط اخوی نامحترم عضو انجمن ''نجات'' رژیم به او ابلاغ میشود- از هول حلیم در دیگ وزارت افتاده و به کف زدن برای این عمل خائنانه پرداخته و شستشو دهنده چهره خائنین را ''مدعی العموم راستکار و درست کردار و شجاع''- بخوانید مزدور الوزاره بدکار و زشت کردار و وقیح که همه مرزهای رذالت و وقاحت را در نوردیده- معرفی می کند در اینجا تنها باید به این ضرب المثل اشاره کرد که ''به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دُمم'' آری این به مُلّا پیوسته نادم باید ''راستکار و درست کردار'' بودن همنشین دژخیم را گواهی کند.
    وی آنگاه در دریچه زردش می نویسد: ''هم حق همنشین است و هم حق سعید شاهسوندی و هم حق ماست که این بار از تریبونی که برای ما شناخته شده است… حرفهای سعید شاهسوندی را بشنویم''. تنها مطلبی که باقی میماند اینکه شاعر رذل به چه علت صریحاً نگفته است: این حق وزارت اطلاعات است که از تریبونی که همنشین گرداننده آنست حرفهای مزدورانش را بیان کند. بنظر میرسد دهها رسانه و تریبون فارسی انگلیسی، عربی و… آخوندها برای پخش لجن پراکنی های وزارتی کافی نیست و چاره درد بی درمان آخوندها نمی باشد از اینرو بایستی در پوش مخالف رژیم و ''منتقد'' مجاهدین تریبونی برای وزارت بدنام ساخت تا از این طریق به سفیدسازی مهره های پیشانی سیاه و سوخته و از دور خارج شده خود بپردازد و این مأموریتی است که بعهده ''همنشین'' دژخیم و سایر همدستانش و همسنگران وزارت بدنام گذاشته شده است. شاعر نادم ادامه میدهد: ''عدالت و دادخواهی حقیقی از جائی آغاز میشود که به کسانیکه بر کرسی یهودا و قابیل نشسته اند یا نشانده شده اند بی پیشداوری بی دروغ و وَهنی اجازه بدهیم صحبت کنند''.
    باید پرسید ''همنشین دژخیم'' از طرف چه کسی -جز وزارت اطلاعات به یهودای این زمان اجازه صحبت داده است آخر این به اصطلاح ''مدعی العموم'' شما خود نیز از سنخ و جنس همان یهودای خائن می باشد و به همین جهت تمام خائنین طول تاریخ را از خیانت تبرئه می کند.
    حق صحبت برای شاگرد جلاد اوین چیزی نیست جز حق صحبت رسمی برای وزارت اطلاعات و مشروعیت بخشیدن به خیانت و این به منزله مخدوش نمودن مرز بین جنبش و ضد جنبش می باشد. شایان ذکر است که سعید شاهسوندی صدها نفر را بویژه از شیراز و استان فارس به چنگ دژخیمان آخوندی انداخته، دهها نفر را با ترفندهای مختلف به ندامت و بریدگی کشانده و با تیر خلاص زدن و سایر اعمال خائنانه خود باعث شده تا در شرایطی که دورترین هوادار مجاهدین در سال ۶۷ به جوخه اعدام سپرده میشد. این به اصطلاح ''کادر قدیمی'' و بالای مجاهدین با سلام و صلوات به اروپا ارسال شده تا استفراغات وزارتی را باز قرقره کند و در مصاحبه با رسانه های معلوم الحال مورد حمایت مالی آخوندها علیه دشمن اصلی رژیم یعنی مجاهدین به لجن پراکنی بپردازد حال این توجیه کننده خیانت برای شستن دست و چهره خائن همدست دژخیمان به تکاپو افتاده و با او به مصاحبه نشسته تا از این طریق به او مشرعیت بخشد.
    <<تئوریسین توجیه خیانت>>
    پرداختن به تمامی عملکردهای خائنانه محمد جعفری در حوصله این نوشته نیست. اما جدای از ضدیت هیستریک و پاسدارگونه وی نسبت به مجاهدین که در سرتاسر مقاله هایش به چشم میخورد، در نوشته های وی یک ویژگی بسیار مهم دیگر نیز به وضوح دیده میشود و آن عبارتست از:
    تلاش و کوشش بسیار در تئوریزه کردن خیانت و عادی جلوه دادن آن و در نتیجه کمرنگ کردن زشتی و شناعت همدستی با دژخیم. این ویژگی در نوشته های او آنقدر برجسته و روشن است که کمتر خائن پیشانی سیاهی را در مقالاتش نام برده که یا از کنار خیانت آنها براحتی عبور نکرده و بعنوان امری عادی و طبیعی قلمداد نکرده و یا با عباراتی ''گِرد و بی خاصیت'' از آنها نام نبرده باشد البته در مواردی نیز وقیحانه و به روشنترین صورت به توجیه خیانت و همدستی با دژخیم پرداخته است به این نمونه ها توجه کنید:
    - در خاطرات خانه زندگان شماره ۱۵ ضمن نقل وضع زندانیان زمان شاه از پرویز نیکخواه و فرجام کار او صحبت کرده و تنها به این اکتفا نموده که ''پرویز نیکخواه بعداً راه را عوضی گرفت'' همدست تمام عیار ساواک شاه از نظر او تنها گناهش ''عوضی گرفتن راه است'' که اینهم امری طبیعی است که انسانها راهی را عوضی گرفته و اشتباه کنند به همین راحتی خیانت و سرسپردگی تمام عیار به ساواک شاه را تئوریزه کرده است. در همین مقاله ضمن صحبت از ملی مذهبی ها نوشته است: شمس حائری سال ۵۰ به مجاهدین پیوست و سال ۱۳۷۰ از آنان جدا شد و چندی پیش در گذشت اما اینکه چه خدمات شایانی به وزارت بدنام کرد آگاهانه آنرا مسکوت گذاشته است آخر چاقو دسته خود را نمی برد و خائن، خائنین دیگر را افشاء نمی کند.
    - در خاطرات خانه زندگان شماره ۱۴ ضمن نام بردن از تعدادی از خائنین شناخته شده ی زندانهای خمینی نوشته است ''به حبیب مکرم، دوست مهدی بخارائی، کوروش لاشائی، سعید یزدیان، حسین روحانی، احسان طبری و… احترام میگذارم. آری مزدور خائن، برای همه خائنینی که به ننگ خیانت تن داده و تا همدستی کامل با شکنجه گر پیش رفته اند بویژه برای عناصری چون حسین روحانی و احسان طبری احترام قایل است آیا این احترام برای خائنین مبین ماهیت مشترک ''همنشین'' دژخیم با آنها نیست ؟
    - وی در مقاله ''احمد قابل، ظریف جلالی و گروه والعصر''، ضمن نام بردن از زندانیان سیاسی زمان شاه و اینکه بعداً بدست خمینی اعدام شدند نوشته است: حاج شالچی در آغاز انقلاب رئیس کمیته شد و عرق خورها را شلاق میزد و به بیراهه افتاد. می بینید که تنها اشکال کار شکنجه گر دژخیم به بیراهه افتادن است که آنهم از نظر این تئوریسین توجیه خیانت امری طبیعی و معمولی است. این نشان از تلاش عامدانه وی برای در هم ریختن مرزها و شکستن حرمتهاست و اینکه شکنجه گری در رژیم آخوندی و همدستی با ساواک شاه امری عادی و پذیرفتنی است تنها مشکل اینست که مرتکب آن اشتباه کرده و به بیراهه رفته است مقصر این بیراهه رفتن نیز مشخص نیست.
    - وی در توجیه خیانت امیر فطانت که باعث اعدام گلسرخی و دانشیان -در زمان شاه- شد نوشته است: ''من دیده و خوانده ام که دوستان ارجمندی پای می فشارند برای اینکه امیر فطانت آگاهانه و مختارانه عامل ساواک بوده، از قول پرویز ثابتی هم جسته و گریخته نکاتی هست اما گاهی فکر می کنم با آن آشنائی که امیر فطانت با افرادی که نام بردم داشت اگر این جور بود که او عامل ساواک بود اصلاً نمی باید سیاهکلی اتفاق می افتاد یعنی اگر زبان باز میکرد خیلی چیزها باید روشن میشد که نشد''. می بینید که همنشین دژخیم چگونه به تطهیر یک ساواکی خائن که باعث اعدام ۲ نفر و زندانی شدن چندین نفر گردید می پردازد البته وی به اینجا بسنده نکرده و حتی تا تبرئه و تطهیر یهودا یعنی کسی که با لو دادن عیسی مسیح باعث به صلیب کشیده شدن وی گشت نیز پیش میرود وی می نویسد: ''داستان او -امیر فطانت- من را به داستان یهودا می برد، یهودا که در روایت کتاب مقدس باعث میشود که مسیح لو برود. گاهی من فکر می کنم اون داستان یهودا نیز اما و اگر دارد. چطور ممکن است یکی از حواریون مسیح که ازش نیکیها یاد می کنند آنقدر پست باشد که به خاطر سی سکه نقره که کتاب مقدس می گوید دوست نازنینش مسیح را به پلیس بشناساند. شاید یهودا میهنش را دوست داشته و درست یا نادرست راه و رسم مسیح را در ضدیت با آن می دیده و به همین دلیل به این نتیجه رسیده که بیایم به قیمت یهودا شدن و به قیمت تُف و لعنت دنیا را به خود خریدن این کار را بکنم''. می بینید که تئوریسین توجیه خیانت برای در بردن همه خائنین از جمله یهودا به چه استدلال سخیفی روی می آورد ''شاید میهن دوستی یهودا'' باعث شده که مسیح را لو بدهد و به صلیب بکشاند بر همین سیاق حتماً میهن دوستی شاگرد جلاد اوین باعث شده که صدها نفر را لو داده، دهها نفر را به بریدگی کشانده و در موارد بسیاری تیر خلاص زده است. حتماً لاجوردی و حاج داود نیز بخاطر میهن دوستی به چنین جنایاتی دست زده اند، بر همین سیاق چنگیز و تیمور و هیتلر نیز از فرط میهن دوستی به کشتار مردم پرداخته اند، همچنین او و دیگر ثبت نام کنندگان در جبهه وزارت نیز ''بخاطر میهن دوستی'' و بخاطر اینکه راه و رسم مجاهدین را در ضدیت با آن می دیدند به همدستی با دژخیمان تن داده و با لجن پراکنی و تکرار استفراغات آخوندی زمینه کشتار آنها را آماده کردند. آری از نظر این تئوریسین توجیه خیانت تمامی خائنین طول تاریخ و همدستان دژخیم بخاطر ''میهن دوستی'' خود به خیانت تن داده اند اینست فشرده و اساس حرفهای این توجیه کننده خیانت که حالا شاگرد جلاد اوین را به صحنه آورده است. تازه باید به این خیانت کنندگان یک دسته گل نیز تقدیم کرد که حاضر شدند بخاطر ''میهن دوستیشان'' بدنامی و ''تُف و لعنت دنیا را'' به خود بخرند اینست چهره واقعی همنشین دژخیم که هم به توجیه خیانت و همدستی با دژخیم می پردازد، هم تمامی مرزهای بین جنبش و ضد جنبش را در هم می ریزد و حالا نیز برای مشروعیت بخشیدن به یک مهره سوخته و از دور خارج شده یعنی شاگرد جلاد اوین او را به تریبون خود می آورد اینجاست که من با صدای بلند اعلام می کنم: آنها که به تریبون سازی برای شاگرد جلاد اوین روی می آورند خود پیشاپیش به تریبون وزارت بدنام تبدیل شده و از اینرو به شستشوی دست و چهره خائنین شناخته شده ای چون سعید شاهسوندی و سفید سازی او روی می آورند این رویکرد خائنانه مبیّن ماهیت مشترک آنها با مزدور پیشانی سیاه وزارت بوده و بهترین گواه بر مزدوری آنها برای وزارت اطلاعات می باشد.
    عارف شیرازی
    ۱۰ نوامبر ۲۰۱۴
    ايران اسرار

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر