۱۴۰۲ شهریور ۲, پنجشنبه

اسدالله لاجوردی در قاب بنیادگرایی عقیدتی- تا آزادی در مضان اتهام شماره ۴

 

اسدالله لاجوردی در قاب بنیادگرایی عقیدتی-  تا آزادی در مضان اتهام شماره ۴



اسدالله لاجوردی در میان پاسداران جانی در زندان اوین

اسدالله لاجوردی در زمره نام‌هایی مترادف با «کسب و کار مرگ» است. وی از اعضای اولیهٔ گروه «مؤتلفه» بود که از دهه ۲۰ و ۳۰ خورشیدی به فعالیت سیاسی روی آوردند. از همان آغاز خود را به یک ایدئولوژی ارتجاعی و فاشیسم دینی مجهز کردند. تمام گروه‌های مذهبی این‌چنینی و شخص خمینی، نقطه‌آغاز فعالیت سیاسی و اجتماعی‌شان، بازگشت دادن ایران به عصر ۱۴۰۰سال پیش بوده است. از این‌رو، قدرت انطباق با تکامل اجتماعی و انسانی را نداشته و ندارند و بنیادگرایی عقیدتی، مبنای هستی‌شناسی‌شان می‌گردد. تمام بحران‌های سیاسی، اجتماعی، انسانی و فرهنگی ۴۰سال گذشته بین این حاکمیت و مردم ایران و جهان نیز به همین دلیل بنیادی و اساسی بوده و می‌باشد. این تصویری است که باید اسدالله لاجوردی را در قاب آن نگریست و شناخت.

 

اسدالله لاجوردی در میان پاسداران جانی در زندان اوین

 

اسدالله لاجوردی در همین قاب جای داشت که به‌همراه تنی چند از همراهان و هم‌مسلکی‌هایش در اوایل دهه ۵۰ به زندان محمدرضا شاهی پای گذاشت. در این‌جا بود که وی با زندانیانی مبارز و مجاهد مواجه گشت. آن‌چه این روبه‌رو شدن ناگزیر را برجسته می‌کند، بروز شخصیت واقعی و درون‌مایه ذاتی‌اش است. منظور از «ذات»، مجموعه ویژه‌گی‌ها و خصیصه‌های شکل‌دهنده هویت آدمی است.

 

بحر در کوزه

زندان‌های شاهنشاهی در دهه ۵۰ میدان بروز هویت و توانمندی‌های نظری و ماهیت زندانیان ـ چه گروهی و چه فردی ـ بود. شاید بتوان حضور‌ آدمی در زندان را به دریا در کوزه تشبیه نمود. آنچه در آن زندان‌ها جریان داشت، معطوف به این بود که ماهیت‌ و توانمندی‌های ناشی از آن باید خود را در تشخیص تضاد عمده و دشمن اصلی بارز می‌کرد. در مجموعه‌ تحولاتی که طی این دهه در زندان‌ها روی داد، جریانی تحت عنوان مذهبیون راست ارتجاعی شکل گرفت که دشمن اصلی را مجاهدان و مبارزان و پیشتازان آزادی می‌دانست. استدلالی که این تشخیص را توجیه می‌کرد، صرفاً مرزکشی مذهبی بود. انقلابیون آزادی‌خواه دشمن اصلی را نظام حاکم و ساواک او معرفی می‌کردند و با آن سر سازش نداشتند؛ اما مذهبی‌های راست ارتجاعی ـ که لاجوردی هم از عناصر فعال آنان بود ـ بر مرزکشی خدا و بی‌خدا انگشت می‌گذاشتند. بر این اساس یک ساواکی و شکنجه‌گر اگر به خدا اعتقاد داشته باشد در نهایت دوست و «خودی» محسوب می‌شود و یک مبارز راه آزادی اگر اعتقادی به خدا نداشته باشد و عقیده و فلسفه دیگری داشته باشد دشمن است. مذهبی‌های راست ارتجاعی بر سر این تشخیص‌شان با ساواک و شاه هم سازش می‌کردند.

 

اسدالله لاجوردی ـ عقوبت سپاس‌گوییِ درگاه همایونی! 

با وجود مقاومت و پایداری عمده زندانیان مجاهد و مبارز در مقابل شکنجه‌ها و دسیسه‌های ساواک، بخش عمده‌یی از بازماندگان گروه مؤتلفه در مقابل ساواک شاهنشاهی به سپاس‌گویی از درگاه همایونی پرداختند و گدایی خلاصی از زندان کردند. همین ۲عامل مقاومت در برابر دیکتاتور و سپاس‌گویی مقابل آن، موجب مرزبندی جدی بین ۲جریان عمده در زندان‌ها شد. اسدالله لاجوردی هم در کنار همراهان شکست‌خورده‌اش در یک آزمایش مبارزاتی، به کینه‌ورزی و کینه‌کشی نسبت به پایداران و مقاومت‌کنندگان مجاهد و مبارز روی آورد. در حقیقت باید یادآور شد که آنها به یک مجازات اتودینامیک گرفتار شدند که بازتابش تنفر هیستریک نسبت به پیشتازان و وفاداران به آزادی در برابر دیکتاتور بود.

اسدالله لاجوردی از همان سلول‌های زندان‌ها شروع به صیقل زدن دشنه‌اش نمود تا از مجاهدان و مبارزان شکست‌نخورده در برابر دیکتاتور انتقام بگیرد. آنچه کم داشت، ظرف و شرایط و قدرت و پشتیبان لازم برای اجرای کینه‌ورزی و انتقام‌جویی‌اش بود.

 

اسدالله لاجوردی ـ رودهای ایران و سلطه ماهی‌خواران

این ۲جریان داخل زندان‌ها با پیروزی قیام سراسری سال ۱۳۵۷ و برچیده شدن نظام ارتجاع سلطنتی، به میدان بزرگ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران پای نهادند. آن‌چه در تعادل‌قوای سیاسی و مذهبی روی داد، سرقت رهبری قیام و سلطه خمینی بر تمامیت جامعه ایران بود. بنابراین جریان‌ها و گروه‌ها و سازمان‌های پیشتاز مبارزه برای آزادی که وارثان جنبش‌های مشروطیت و میرزا کوچک‌خان و مصدق بودند، تحت حاکمیت خمینی واقع شدند.

خمینی به‌دلیل ماهیت ارتجاعی و ضدتاریخی‌اش، هرگز مجاهدان و مبارزان و پیشتازان آزادی را تأیید نمی‌کرد و پس از به‌قدرت رسیدن نیز آنان را رقیب بالقوه خود قلمداد می‌نمود و همواره مترصد فرصتی برای از بین بردن آنان بود.

این‌گونه بود و شد که زمینه و شرایط لازم به‌نفع سلطه‌گری مذهبیون سپاس‌گوی شاهنشاه آریامهر مهیا گشت. از طرفی همان مجاهدان و مبارزان زندان‌ها، بعد از پیروزی قیام ۱۳۵۷ دست به فعالیت گسترده و مسالمت‌آمیز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و نیز آموزش وسیع هواداران‌شان زدند.

 

اسدالله لاجوردی ـ آزادی در مظان اتهام

ایران به عرصه ظهور و حضور ۲دیدگاه در برابر «آزادی» بدل گشت. یک دیدگاه که در حاکمیت بود و رهبری و سلطه مطلق خمینی را داشت، دست به انحصار قدرت و حذف همان مجاهدان و مبارزان زد و از طرفی با وسایل تبلیغاتی وسیعی که در اختیار داشت، جامعه را به‌جانب مذهبی و غیرمذهبی و باخدا و بی‌خدا سوق می‌داد. یک دیدگاه غیرحاکم هم بود که بر روی آزادی در تمام زمینه‌ها و حقوق‌بشر و حقوق اقلیت‌ها و برابری زن و مرد تأکید داشت و برای تحقق آن فعالیت می‌نمود. حاصل این فعالیت‌ها منجر به دستگیری‌ها، تبعید شدن‌ها و گاهی هم کشتارهای مشکوک می‌شد.

 ادامه دارد 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر