۱۴۰۲ مرداد ۲۳, دوشنبه

«نبرد من»؛ کتاب بالینی پیشوای ایران

 «نبرد من»؛ کتاب بالینی پیشوای ایران

هیتلر ـ خامنه‌ای
هیتلر ـ خامنه‌ای

کتابهای بالینی به آن دسته از کتابها گفته می‌شود که مونس و همدم کتابخوان در اوقات تنهایی و خلوت با خویش است. به‌خصوص پیش از خواب! که آن را از کنار بالینش برداشته و چند ورقی می‌خواند. این کتابها در واقع معرف عوالم و دنیای ذهنی و عاطفی خواننده است. «نبرد من» اثر جاودان! پیشوای همه دیکتاتورها، از جمله کتاب‌هایی است که مستبدین در کنار خود دارند. در آن فنون پروپاگاندا و تبلیغات عوام‌فریبانه با دروغ‌های هر چه بزرگتر و ارعاب و وحشت افکنی در جامعه، با دقت و وسواس نگاشته شده است. آدولف هیتلر در این کتاب، ضمن اشاره به دلایل روانی شکست آلمان در جنگ جهانی اول، برای پیش برد نقشه‌های خود به تأثیر دروغ‌های بزرگ می‌پردازد. چرا که کسی گمان نمی‌کند گوینده دروغ بزرگ، آن‌قدر گستاخ باشد که چنین بگوید. در نتیجه «در دروغ بزرگ همواره نیروی قابل باور بودن موجود است» (کتاب نبردمن).

در گزارش تحقیقی در آمریکا در مورد شرح حال روحی هیتلر آمده است: «اولین قانون او این است که هیچ‌وقت نگذارید مردم دلسرد شوند، هیچ‌وقت خطا و تقصیری را نپذیرید، هیچ‌وقت تصدیق نکنید که دشمن ممکن است صفت خوبی داشته باشد، هیچ‌وقت جایی برای جایگزین باقی نگذارید، در آن واحد روی یک دشمن متمرکز شوید و تقصیر هر اتفاق بدی را بر گردن او بیندازید. مردم دروغ بزرگ را زودتر از دروغ کوچک باور می‌کنند و اگر دروغی را مکرراً تکرار کنید، دیر یا زود آن را باور خواهند کرد (دیکشنری آبادیس).

خواننده این نوع کتاب ها، صبح که از خواب بیدار می‌شود تلاش می‌کند آنچه را که خوانده است در عمل اجرا کند!

در ۵آذر ۱۴۰۱ خامنه‌ای با بسیجیهای ترسیده از اوضاع امروز و نگران از فردای خویش، دیدار داشت. در قسمتی از سخنرانی‌اش به چند نفر از بسیجی هایی (؟!) که در تاریخ ایران نقش آفرینی داشته‌اند اشاره کرد. از جمله به شیخ محمد خیابانی!، محمد تقی پسیان!، میرزا کوچک خان جنگلی!، رئیسعلی دلواری! و... که بله! اینها بسیجی بودند!

البته دروغ بزرگ برای جا افتادن به حد و اندازه شعور و فهم و احساسات و عواطف نگران و سرخورده و وحشت‌زده مخاطب هم بستگی دارد. انصافاً باید گفت وضعیت پیشوای آلمان بسیار بهتر از پیشوای ایران بوده است چرا که او هیچ وقت نگفت، بتهوون، کانت، مایستر اکهارت، بیسمارک، ماتیاس ارتسبرگر و فردریش ابرت، عضو گشتاپو و حزب نازی بودند.

ولی می‌بایست برای روحیه دادن به بسیجیهای سرگردان بین مشارکت در سرکوب جوانان فامیل، همسایه‌ها و همکلاسی‌های فرزندانشان و پیوستن به مردم ستمدیده ایران، به هر رسن و ریسمانی متوسل شد.

جالب‌تر این‌که به این سرگشتگان کف خیابانهای شهرهای شورشی میهن، نهیب زد که صحنه نبرد را در این میدانهای کوچک! نبینید بلکه باید به «جغرافیای سیاسی دنیای اسلام» نگاه کنید! لابد باید به فکر سرکوب اعتراضات در برلین و لندن و پاریس و واشنگتن باشند!

جالب‌تر از این نقل‌قول از خمینی ملعون درباره بسیجی‌هایی بود که پس از شکست خفت‌بار در جنگ ۸ساله ضدمیهنی با عراق، این اس.اس‌های وطنی را به مأموریت جدید سرکوب نهادهای آموزشی و دانشگاه‌های کشور فرستاده بود تا جبران مافات کنند.

در این سوی ماجرا هم باید پذیرش دروغ‌بافیهای پیشوا را ریشه‌یابی کرد. چرا بسیجیها با ساده‌لوحی و بی‌فکری محض به یاوه‌گویی خمینی و خامنه‌ای سر سپردند.

 

وحشت خامنه‌ای از پیش‌بینی ارنست همینگوی

دیکتاتورها چگونه سقوط می‌کنند؟ این پرسشی است که هر انسان تحت ستم می‌پرسد و گاه پاسخ‌هایی راهگشا می‌شنود. ارنست همینگوی گفته بود: «سقوط دیکتاتور شبیه به ورشکستگی یک تاجر است، ابتدا به‌صورت تدریجی و سپس ناگهان سقوط رخ می‌دهد». و همین ترس از سقوط است که خامنه‌ای را مجبور به گفتن دروغ‌های باز هم بزرگتری کرده است. در همان دیدار با بسیجیان گفت خمینی دست به تشکیل بسیج بیست میلیونی زد. خوب اگر این ادعا راست بود پس چرا یکی از دلایل جنگ ضدمیهنی ۸ساله کمبود نیرو در جبهه‌ها عنوان شد و این‌که مردم دیگر به جبهه نمی‌روند؟ اگر سپاه تحت‌امر همین خامنه‌ای چند میلیون بسیجی رسمی و غیررسمی در اختیار دارد، پس چرا در همین جلسه برایشان آیهٔ لَا تَهِنُواْ وَلَا تَحْزَنُواْ (سست و اندوهگین نشوید) خواند و از نترسیدن و جا نزدن گفت!

خامنه‌ای خوب می‌داند قیام مردم ایران سر بازایستادن ندارد و او ناگزیر تنها به نیروی سرکوبگر سپاه و بسیج و جنایتکاران رذل لباس شخصی، تکیه دارد. به‌همین خاطر به آنها التماس می‌کند که: «بسیجی بمانید و روحیه و ایمان بسیجی را در خود حفظ کنید و اجازه ندهید دشمنی که بیش از تسلط بر سرزمینها به‌دنبال تسلط بر مغزها است، به این هدف دست یابد... و غافلگیر نشوید»

 

از آلبر کامو پرسیدند «قیام چیست؟» او گفت هنگامی که ترس از بین می‌رود و تمام مردم می‌گویند «نه». و این زمانی است که دیکتاتورها سقوط می‌کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر