مجاهد دلیر فرمانده جوان ومسئول ، احمد حکیمی نژاد وزندگی نامه سراسر پر افتخارش در مقابل شقاوت های پدر خوانده داعش ولایت فقیه وپاسداران جنایتکاردر جهرم
اينجا
كسي است پنـهان، چون جان و خوشتر از جان...
در
مزاري به وسعت قلب همه مجاهدان
تنها راستي اين جهان...
با دهان بسته
در گذرگاه دار ميخندي
نام تو چيست؟
كه حتي مردهات
شايستهترين است.
از سنگساري در معابر فردا نهراسيدي
و در خاطرات مردگي خود نمردي
با ياد دروغها
راست گفتي
و بهخاطر زيباييهاي لكهدار شده
بيخوف از فرداي در بند
براي كودكي گرسنه
آواز خواندي
تنها راستي اين جهان دروغ، آواز تو بود.
احمد حكيمينژاد در سال1341 در شهرستان جهرم متولد شد. دوران
دبستان و متوسطه را در جهرم گذراند. وي در
طي دوران تحصيل خود همواره شاگرد ممتاز بود.
احمد به دليل نسبت خانوادگي با مجاهد شهيد نبي معظمي، كه در
سال1350 توسط ساواك دستگير شد بسيار زود با مسائل سياسي آشنا و از سن 9سالگي روحيه
مخالفت با شاه و رژيم سلطنتي در او كاملاً آشكار گرديد. شرح رشادتهاي «نبي» قهرمان
شعلههاي يك زندگي انقلابي را در احمد نوجوان روشن كرد. از آن پس او الگوهايي
همچون نبي و يا مجاهد قهرمان حسن ابراري داشت و همواره سعي ميكرد در روش و كردار
از آنها بياموزد
خواندن زندگينامه گل سرخ انقلاب، مجاهد شهيد مهدي رضايي، يكي
ديگر از عواملي بود كه باعث انتخاب انقلابي احمد گرديد. پس از آن بود كه احمد با
وجود سن اندك خود با عزمي راسخ انتخاب مبارزاتي و ايدئولوژيك خودش را كرد. از
اواسط سال 56 در حالي كه احمد 15 سال بيشتر نداشت همواره يكي از سازماندهندگان
اصلي تظاهرات دانشآموزي در جهرم بود. بهطوري كه در سال57 وقتي كه در جهرم حكومت
نظامي برقرار شد دوبار دستگير گرديد. جسارت و شهامت احمد همواره زبانزد همه كساني
بود كه او را ميشناختند.
پس از پيروزي انقلاب، احمد بلافاصله پس از تشكيل دفتر سازمان
مجاهدين در شهرستان جهرم، در زمره يكي از هواداران پرشور سازمان شروع به فعاليت
كرد.
احمد در سال58 پس از گرفتن ديپلم و بهرغم داشتن معدل بالا
تحصيل خود را متوقف كرد و به صورت تمام
وقت به هواداران مجاهدين در تهران پيوست. پس از 6ماه فعاليتش را در شهر زادگاهش
جهرم ادامه داد. وي مدتي در جهرم در زمره يك ميليشياي پرشور به فعاليت پرداخت.و از
سال59 در حالي كه فقط 18سال داشت مسئول تشكيلات شهرستان لارستان و منطقه خنج
گرديد.
در اين ايام احمد به مثابه يك فرمانده و مسئول جوان و پرشور،
توانست پيام مجاهدين را به ميان مردم محروم اين منطقه و بهخصوص همميهنان اهل
تسنن برساند. مردم اين منطقه هنوز صميميت و جديت او را بهخاطر دارند.
فعاليتهاي پرشور و گسترده احمد باعث شد كه به زودي توسط
عناصر مرتجع شناسايي شود. مرتجعان با كينه بسيار او را بارها و بارها مورد تهديد
قرار دادند. اما او راه خودش را انتخاب كرده بود و هرگز هراسي به خود راه نميداد
و همواره ميگفت: «خون من از خون مهدي رضايي رنگينتر نيست».
سرانجام احمد قهرمان دو روز بعداز 30خرداد1360 در حالي كه با
يكي از همرزمانش به نام مجاهد شهيد مهبد مقدسي، با موتور در حال عبور از يكي از
كوچههاي محله كوشكك جهرم بود مورد تهاجم وحشيانه فالانژهاي چماقدار و قمهكش رژيم
قرار گرفت و به شدت زخمي گرديد.
مزدوران رژيم براي زهرچشمگرفتن از مردم و هواداران. پيكر
بيجان و مضروب او را به پشت يك وانت نيسان بسته و درخيابان روي آسفالت داغ
كشيدند. شقاوتي رذيلانه كه باعث اعتراض بيش از حد مردم شد. درگيري مردم و
چماقداران ارتجاع بالا ميگيرد و پاسداران ناگزير از ورود به صحنه ميشوند و پيكر
غرقه به خون او و مهبد را به مركز سپاه منتقل ميكنند.
پاسداران كه از او كينه عميقي به دل داشتند در همان حال
مجدداً او را مورد شكنجه و ضربوشتم قرار ميدهند. يكي از شكنجهگران با يك قطعه
آهن بهشدت به سر وي ميكوبد. سر احمد ميشكافد و به حالت اغماء ميافتد. پاسداران
با ديدن پيكر بيجان احمد مجبور ميشوند او را به همراه مهبد به بيمارستان شهرستان
جهرم منتقل كنند.
اين خبر در شهر ميپيچد و باعث اعتراض شديد مردم ميشود. در
اين ميان امام جمعه مزدور شهرستان جهرم به نام حسين آيتالهي كه در سالهاي بعد به
دارودسته آخوند خاتمي پيوست، محافظش به نام «مصطفی رحمانیان…» را مأمور بهشهادت رساندن
احمد ميكند. مزدور نامبرده با موتور خودش را به بيمارستان ميرساند در حالي كه
احمد در حالت اغماء به سر ميبرد وتعدادي از پرسنل بيمارستان و هواداران به دنبال
بيرون كشيدن احمد از بيمارستان بودند، پاسدار مزدور وارد بيمارستان شده و روي تخت
بيمارستان با شليك گلوله كلت 45، بر شقيقه احمد، او را به شهادت ميرساند. يكي از
كساني كه در جريان مجروح شدن احمد به بيمارستان رفته بود تا احمد را نجات بدهد
مجاهد قهرمان گوهر ادبآواز بود. وي در بيمارستان با مزدوران رژيم درگير شده بود.
در يكي از همين درگيريها چادر و روسري گوهر را كشيده و او را مورد ضرب و شتم شديد
قرار داده بودند. گوهر پس از فرار در همان روز در جمعي از هواداران گفته بود من
انتقام خون مجاهد شهيد احمد را خواهم گرفت. و سرانجام با صد پارهكردن سردژخيم استان فارس آيتالشيطان
دستغيب به عهد خود وفا كرد.
پاسدار شقي پس از به شهادت رساندن احمد يك تير نيز به مهبد
شليك ميكند كه از ناحيه گردن مجروح شده ولي بهشهادت نميرسد. مهبد نيز بعد از يك
هفته يعني در تاريخ 9 تيرماه1360 توسط قاضي ضد شرع رژيم در حالي كه هنوز مجروح بود
اعدام گرديد.
شهادت احمد تأثير بسيار زيادي روي مردم جهرم داشت و تعداد
بسيار زيادي براي او مجلس ختم گرفتند و مردم بيشتري با شركت درمجلس ترحيم او نفرت
خود را از رژيم ضدبشري آخوندي نشان دادند. پدر و مادر پيرش تا يك هفته هر روز براي
گرفتن جسد او به پزشك قانوني مراجعه ميكردند. ولي پاسداران از تحويلدادن جسد
توسط پزشك قانوني جلوگيري ميكردند. پاسداران وقتي با مخالفت و اعتراض روبهافزايش
مردم و پرسنل بيمارستان مواجه شدند نه تنها پيكر او را تحويل ندادند بلكه شبانه در
سردخانه را شكسته و جسد او را به نقطه نا معلومي منتقل كردند. جايي كه هرگز شناخته
نشد اما همه مجاهدان و آزادگان ميدانند مزار او به وسعت ايران و قلب همه مجاهدان
است:
بر سر تربت ما چون
گذري همّت خواه
كه زيارتگه رندان جهان خواهد شد
در رابطه با جنایات دهه 60و قتل عام سال67 روی لینک های زیر کلیک کنید وببینید
در رابطه با جنایات دهه 60و قتل عام سال67 روی لینک های زیر کلیک کنید وببینید
روی لینک کلیک کنید وفیلم
را ببینید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر