۱۳۹۵ مرداد ۳۰, شنبه

قتل عام تابستان داغ 1367- محسن محمدباقرهنرپیشه فلج مجاهدی پر شور و سربدار

قتل عام تابستان داغ 1367- محسن محمدباقرهنرپیشه فلج مجاهدی پر شور و سربدار


محسن محمدباقر,طیبه خسرو آبادی ,تهمینه ستوده مادرزاد از دو پا فلج بودند، عصا زنان و با گام‌هایی آهنین بر آسمان پرستاره دویدند.طیبه دوسال از مدت محکومیتش گذشته بود
ناصر منصوری که فلج قطع نخاعی بود، بر برانکارد توسط مسئولان بهداری زندان گوهردشت به قتلگاه برده شد.
کاوه نصاری که از بیماری صرع پیشرفته رنج می‌‌برد و در اثر ضربه مغزی، حافظه‌اش را از دست داده و با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کرد، قلمدوش ظفر جعفری افشار به قربانگاه رفت.
آقاق دکنما هم بیماری صرع داشت به حلقه دار بوسه زد همینطور لیلا دشتی با تومور مغزی وصفی طویل از بیمارانی که چه به برانکارد چه کشان کشان به پای چوبه دار برده شدند 
حماسه هائی خاموش پر از درد و خموشی حماسه های بی نام و نشان
از شقاوت قتل عام 67 و حماسه های خاموش و ناگفته بسیار است

یکی از تکاندهنده ترین و تامل برانگیزترین نمونه های قتل عام  اعدام بیماران یعنی بردن آنها بروی برانکارد و اعدام آنها در حالیکه حتی توان ایستادن هم نداشتند بود
اعدام برگزیدگان و نخبگان جامعه هم یکی دیگر از ابعاد شقاوت بود از جمله به  اعدام هنرمندان میتوان اشاره کرد
در این میان محسن محمدباقر هر دو ویژگی را داشت هم هنرمند بود و هم از دو پا فلج با عمری کوتاه ولی پر بار 
ازخود حماسه ای شگفت را به یادگار گذاشت  برای هیشه تاریخ ماندگار 

یكی از همبندان محسن درباره او و نحوه شهادتش نوشته است: محسن از دوپا فلج بود. دو عصا در دست داشت و با آنها حركت میكرد. او (در دوران شاه) در فیلم "غریبه ومه" ساخته بهرام بیضایی نقش یک بچه فلج را بازی كرده بود. در بازی فوتبال هركس تلاش می كرد اول او را برای تیم خودش انتخاب كند. با عصاهایش در دروازه می ایستاد و با حرکت دادن آنها گویی بالهایش را باز می كند و مثل یک عقاب توپ را می گرفت.
شب آخر به او گفتم محسن چطوری؟ گفت: مرگ حق است.
روحیه اش خیلی بالا بود. وقتی صدایش زدند، گویی مدتها منتظر همین لحظه بود، مثل شیر از جا پرید.
یكی دیگر از هم زنجیرانش درباره او نوشته است: محسن به راستی كوهی از اراده و عشق بود. هیچ وقت دیده نشد كه ذره یی در مقابل پاسداران كوتاه آمده باشد. بسیار شاداب و همیشه خندان بود. اگر كسی او را نمی شناخت، نمی توانست باور كند كه پاهایش فلج است. خودش می گفت می دانی چرا در بازی فوتبال ستاره تیم هستم؟ برای این كه من دوتا پای فلزی بیشتر از دیگران دارم. محسن در دروازه می ایستاد و توپهای زمینی را با پا و توپهای هوایی را با عصا می گرفت.
 محسن در هربرنامه و مراسم جمعی فعال و پرشور وارد می شد، به خصوص با تجربه و دانشی كه در زمینه تئاتر و نمایش داشت، همیشه در تولید نمایشنامه هایی كه در زندان به طور مخفیانه نوشته و اجرا می شد، كمكهای بسیار مؤثری به بچه ها می كرد. محسن محمدباقر در كار گویندگی تعدادی از فیلمهای كارتونی كودكان نقش داشت و در فیلمهای سینمایی فارسی نیز بازی كرده بود.
هنگامی كه قتل عام زندانيان شروع شد، محسن پرشورترين و جسورانه ترين برخوردها را داشت. مرتب شعر می خواند و پاسدارها را مسخره مي كرد و آنها را در حضور خودشان دست می انداخت و بلندبلند می خنديد و بچه ها را مي خنداند.
در آن روزهای آخر يكبار گفت: من حساب همه چيز را كرده ام. اگر خواستند مرا دار بزنند اول يك بار پشتك می زنم و بعد با عصايم می كوبم توي سر جواد شش انگشتی بعد می روم بالای دار.
-جواد شش انگشتی از دژخيمان رژيم در زندان گوهردشت است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر