۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

عبدالله افغان – بد بختی های یک مامور وزارت اطلاعات - نامه ای ازمازندران



عبدالله افغان – بد بختی های یک مامور وزارت اطلاعات 
 نامه ای از داخل)مازندران)

اجازه بدهید که من خودم را با نام «الف – د» معرفی کنم .
تابحال چند با رتصمیم گرفته ام که برای شما نکته ای را که خودم شاهد بودم بنویسم ولی هر بار نمیدانم چرا این موضوع را پشت گوش انداختم . با خودم فکر میکردم که این مساله که روشن است ، شاید مساله مهمی نباشد ولی این بارتصمیم گرفتم که در هرحال آنچه را که میدانم بنویسم .
یکی از نفرات انجمن نجات در شهر ما عبدالله افغان نام دارد . حدود ۱۰ سال قبل، او پس از بریدگی از اشرف به ایران برگشت و در اوج خواری و ذلت به نزد وزارت اطلاعات رفت و به همکاری با وزارت اطلاعات پرداخت . درشهر همه به او به چشم یک آدم ذلیل بدبخت و خائن نگاه میکنند. آنقدر ذلیل و بدبخت است، بصورتی که  با همه نفرتی که نسبت به او داشتم ولی یکبار از موضع انسانی از این همه ذلت و بد بختی او دلم بحالش سوخت .
حتما سوال میکنید که چطور دلت به حال یک خائن که کارش جاسوسی و فشار روی خانواده های مجاهدین است میسوزد ؟
روزی با عجله ازمحله ای عبور میکردم ، متوجه تجمع مردم در محلی شدم ابتدا به دلیل عجله ای که داشتم قصد توقف نداشتم . ولی کنجکاوی باعث شد که توقف کنم . جلو رفتم دیدم  مردم راجع به فردی به نام  عبدالله صحبت میکنند . در همین زمان خانمی هم رسید و با صدای بلند سوال کرد اینجا چه خبر شده است؟ یکی از جوانانی که در محل ایستاده بود گفت بد بخت عبدالله افغان خود کشی کرده است ما تلاش میکنم او را نجات بدهیم . آن خانم  مجددا سوال کرد :‌ با چی خودکشی کرده است ؟ آن  جوان درجواب گفت :‌ با قرص ؟
آن خانم در ادامه گفت :‌ بد بخت این اولین بارش نیست که خودکشی میکند.ازروزی که از اشرف برگشته همه دوستان و حتی اقوام و فامیلهایش  او را طرد کرده اند ، دیگر مردم به چشم سابق به او نگاه نمیکنند به او لقب های بدی میدهند و او خیلی تحت فشار بود .
میگویند که او با یک دفتری وابسته به وزارت اطلاعات هم کار میکند . در آنجا هم با تحقیر و توهین با او  رفتار میکنند . عبدالله به حاجی ........ درمحله گفته بود : من الان چوب دو سر طلا شده ام نه دنیا را دارم و نه آخرت، واقعا از زندگی سیر شده ام .
همه  او را طرد کرده اند ، او مایع سرشکستگی خانواده و همه دوستانش شده است . بچه محلهای سابقش به او به چشم یک جاسوس نگاه میکنند . او با هیچکس رابطه ندارد و دپرسیون گرفته است ، خلاصه هرچی از بد بختی او بگویم کم گفته ام ، معلوم است که باید خودکشی بکند . تقصیر خودش است .
به این  دلیل تصمیم گرفتم برای شما نامه بنویسم و بگویم که سرنوشت آنهایی که خودشان را به وزارت اطلاعات میفروشند و لباس شرافت  اشرفی را ازتن خود خارج میکنند به چه بد بختی هایی دچار میشوند .
خوب است این نکته را هم اضافه کنم که :‌
مردم به این رژیم و عواملش خیلی کینه دارند ودنبال فرصت مناسب هستند که به هر بهانه ای انتقام خودشان را از پاسداران و بسیجی ها وعوامل وزارت اطلاعات بگیرند . مردم میخواهند سر به تن این رزیم نباشد بهمین دلیل به مزدوران وزارت اطلاعات  بخصوص آنها که قبلا علیه رژیم می جنگیدند بعد بریدند و به داخل کشور باز کشته اند و رژیم کار میکنند بطور کینه ای نگاه میکنند آنها را بدتر از اطلاعاتی ها میدانند .

آنها خانواده ها را تحت فشار قرار میدهند.باسم خانواده ها نامه جعل میکنند دروغ میگویند شایعه سازی میکنند پدران ومادران پیر واز کار افتاده را بدستود وزارت اطلاعات اینور وآنورمیشکانند .
سعی میکنم که باز هم برای شما بنویسم .
الف –د  مازندران

۲ نظر:

  1. این مقاومت و مبارزه و رهبری آن اینقدر حق است که هر کس پایش را از این ملا بیرون میگذارد به همین جا کشیده میشود. چون اینطرف بین مجاهدین جز پاکی و صداقت چیزی نمی بیند بعکس بیرون از مجاهدین نامردی و نامردمی از همه مدلش معلوم است که ناامید و بی انگیزه میشود. انگیزه مبارزه که بالاترینش هست را از دست داده دیگر زندگی که جای خود دارد.

    پاسخحذف
  2. مزدور همیشه به آنچه لایقش است میرسد یعنی ذلت محض! مزدور روزی 1000 بار از ترس مرگ دست به خود کُشی میزند. پیروز باد و هست مقاومت بحق ملت اسیر ایران. زنده باد مجاهدین و مبارزین میهن. درود بر مسعـود و ســلام هزاران هزار بر مـریــم رهائی.

    پاسخحذف