۱۴۰۳ مرداد ۲۶, جمعه

جنبش دادخواهی، سایه به سایه و چشم در چشم جنایت

 

جنبش دادخواهی، سایه به سایه و چشم در چشم جنایت

جنبش دادخواهی مردم ایران
جنبش دادخواهی مردم ایران

رویش دم‌افزون دادخواهان و پدیدهٔ دادخواهی از متن جامعهٔ انفجاری، واقعیتی انکارناپذیر است. به این واقعیت میمون باید باور داشت، آن را تقویت کرد و به جبهه آن پیوست. دادخواهی، یک واکنش منفعل و از سر ناچاری نیست. سیاه‌پوشی، ماتم‌زدگی و حتی بزرگداشت صرف جان‌باختگان و قربانیان سیاهکاریهای این حکومت را در برنمی‌گیرد. در جوهر و ماهیت خود یک حرکت آگاهانه، انگیزاننده، کنش‌ور و مهاجم علیه دیکتاتوری و اعمال فاشیستی آن است. سپری است آتشین در برابر عملهٔ دیکتاتور و در برابر آنها می‌پیچد و تیغ جفاکاری آنان را سد می‌کند.

دادخواهی دست در دست نیروهای رزمندهٔ جنبش و کانون‌های شورشی پیش می‌رود و از دینامیسم براندازی انرژی و توان می‌گیرد.

نخستین دادخواهی و دادخواهی اصلی در میهن ما، دادخواهی خون قتل‌عام‌شدگان تابستان۶۷ است. این دادخواهی اکنون به یک جنبش فراگیر بالغ شده است و در کنار و در متن خود شاخه‌های گوناگون دادخواهی و دادخواهان را ایجاد کرده است و می‌کند. شاخه‌هایی مانند دادخواهی خون قهرمانان آبان۹۸، دادخواهی خون جان‌باختگان هواپیمای اوکراینی، دادخواهی خون کولبران زحمتکش و...

 

مردم آگاه، انقلابی و حرمت‌گذار ما بزرگترین پشتیبانان دادخواهان هستند. آنها مادران دادخواه را ارج می‌نهند و صدایشان را پژواک می‌دهند. اکنون فاصله جنایت انجام شده از سوی حکومت و دادخواهی خون ریخته شده از سوی مردم به یک روز نیز نمی‌کشد. این شاخص گویایی از بلوغ جنبش دادخواهی است. در جریان جان‌باختن مظلومانه و دریغ‌انگیز بکتاش آبتین شاهد آن بودیم. این قتل ـ که در عداد قتل‌های زنجیره‌یی است ـ اکنون دامنگیر حکومت شده است؛ تا جایی که وابستگان و عوامل باند خامنه‌ای از عواقب این کار به وحشت می‌افتند و یکی از آنها می‌نویسد:

«در روزگار سلطنت شبکه‌های اجتماعی همه ما در حال ساختن معنا و تولید پیام هستیم بدون این‌که اصلاً بدانیم ماجرا چیست؟

 

«وقتی یک شاعر دستگیر می‌شود و هنگام بیماری با پابند به بیمارستان برده می‌شود، هیچ‌کس نمی‌تواند جلوی مخابره پیام این واقعه را بگیرد... (روزنامه حکومتی فرهیختگان. ۲۱دی ۱۴۰۰).

پیامی که نمی‌توان جلو آن را گرفت چیست؟ پابند‌های فلزی بر پاهای بکتاش آبتین بر تخت بیمارستان سخن می‌گویند. پیام این تصویر مظلومانه چیزی نیست که بتوان با خروارها توجیه و تئوری‌بافی دجالگرانه برای معکوس نشان دادن واقعیت، مانع از انتشار آن شد. این پیام از دیوارها می‌گذرد، قفل و بند و محدودیت و فیلترینگ و سانسور نمی‌شناسد. توئیتر را با سرعت فیبر نوری می‌پیماید، به تیتر رسانه‌های تبدیل می‌شود، نقاشی‌ها، کاریکاتورها، طرح‌ها و عکس‌ها و متن‌ها را به خود جلب می‌کند. چشم‌ها را به اشک می‌نشاند، خشم‌ها را به توفیدن وامی‌دارد، همبستگی برمی‌انگیزاند. این همبستگی همان دادخواهی است که پا‌به‌پای این جنایت متولد شده است.

این حس دادخواهی است که مادر یک کارگر وب‌لاگ نویس را به دادخواه تأثیرگذار تبدیل می‌کند. مادری که شخصیت او بی‌اختیار آدمی را به یاد رمان «مادر»، اثر درخشان «ماکسیم گورکی» می‌اندازد. ماجرای «په‌لاگی»، مادری که به‌دلیل فعالیت‌های انقلابی پسرش، «پاول ولاسف»، به اردوی انقلاب پیوست. او زنی بود مانند دیگر زنهای خانه‌دار که فقط خوشبختی فرزندش را آرزو می‌کرد ولی وقتی تصمیم گرفت راه پسرش را دنبال کند به یک قهرمان تبدیل شد.

 

آری، همین نیروی شگرف دادخواهی است که از خانواده‌های جان‌باختگان هواپیمای اوکراینی سلاح مهیبی می‌سازد در برابر رژیمی که می‌خواست این جنایت را در هیاهوی موشکهای «انتقام سخت»! گم و گور کند اما اکنون همین خانواده‌ها او را به جایی رسانده‌اند که قدم از قدم نمی‌تواند بردارد و خون هموطنان جان‌باخته در هواپیمای اوکراینی بیخ گلوی او را گرفته است و به‌شدت فشار می‌دهد. اگر به این رژیم بود ماجرا را در هیاهوی پوشالی موسوم به انتقام سخت فیصله می‌داد و فرضیهٔ سقوط را پررنگ می‌کرد، بعد که در اثر فشار خانواده‌ها و افکار عمومی به «خطای انسانی»! اعتراف کرد، محاکمهٔ دست‌اندرکاران را بسته‌بندی نمود تا مشمول مرور زمان شود اما خانواده‌های دادخواه می‌گویند که کل ماجرا از اساس چیز دیگری بوده و هواپیما با فرمان مشخص سرنگون شده و حکومت می‌خواسته از آن به‌عنوان «سپر انسانی» در ماجراجویی موشکی خود استفاده کند.

 

آنچه مسلم است، مردم و میهن ما به‌یمن گسترش جنبش دادخواهی خونهای فرو ریخته را به گلوله‌هایی آتشین تبدیل کرده‌اند و می‌کنند. روزی نه‌چندان دور شاهد آن خواهیم بود که خامنه‌ای در رویارویی با خیزش خلق قادر به شلیک هیچ گلوله‌یی نخواهد بود؛ زیرا این شلیک بی‌درنگ به‌صورت رگباری از سرب مذاب به سوی او کمانه خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر